خبرگزاری کردپرس _ علی علیه سلام می فرماید: "لا تقسرو اولادکم علی آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم"
فرزندان را به انجام آداب خودتان وا ندارید زیرا آنها برای زمانی غیر از زمان شما آفریده شدهاند.
مارتین هایدگر، فیلسوف بزرگ قرن بیستم به جای واژه به دنیا آمدن انسان، از واژه پرتاب شدگی انسان به این جهان سخن میگوید. وقتی از "به دنیا آمدن" انسان سخن میگوییم، انگار انسان اراده و فاعلیتی در آن داشته است. مانند اینکه بگوییم: "من امروز به این شهر آمدم". اما هنگامی که از "پرتاپ شدگی" انسان به این جهان سخن میگوییم، یعنی انسان هیچ اراده و فاعلیتی در آن نداشته و کاملا بر اساس جبر تاریخی و جغرافیایی در جایی قرار گرفته است. درست مانند اینکه بگوییم: "من توسط گروهی در این شهر پرتاپ شدم".
واقعیت زندگی ما همین است. هر کدام از این میلیاردها انسانی که در کره زمین زندگی میکنند، در روزی از تاریخ و بدون اینکه هیچ قدرت انتخابی داشته باشند در خانواده، شهر و کشوری به دنیا پرتاب شدهاند و بدون آنکه کوچکترین اختیاری داشته باشند، بنیادیترین مسائل زندگیشان از قبیل تاریخ، نژاد، زبان، وضعیت اقتصادی، موقعیت جغرافیایی، دین، کشورهای دوست و دشمن و بسیاری دیگر از این مسائل از قبل برایشان انتخاب شده است.
کودکی که امروز در خانواده یهودی یا عرب در شهر بیت المقدس چشم به جهان گشوده و به این جهان پرتاپ می شود، بدون آنکه کوچکترین انتخابی داشته باشد، گذشته و اعتقادات و آینده و دشمنان او انتخاب شده است و به ندرت قدرت و توان خروج از این زیست جهان را خواهد یافت.
آگوست کنت جامعه شناس فرانسوی معتقد بود: "تاثیر مردگان بر زندگان، بیشتر از تاثیر زندگان بر زندگان است."
ژان پل سارتر نیز همین مفهوم پرتاب شدگی را به شکل دیگری قبول داشته و مطرح می کند؛ سارتر معتقد است: «انسان به آزادی و زندگی آزاد خود پرتاب و رها شده است» و همین موضوع انسان را مضطرب می کند زیرا انسان نمی داند که در موقعیتهای مختلف کدام راه را بایستی انتخاب نماید.
هایدگر و سارتر از فیلسوفان بزرگ قرن بیستم میلادی به نوعی عدم تاثیر انسان بر تعیین خطوط اولیه روابط فردی و اجتماعی خود را معنا می کنند.
بر همین اساس به نظر این قلم مفهوم واژهگان آغاز سخن هم در تعاملات گسترده اجتماعی و حتی بین المللی و هم در تنظیم روابط فردی ما می تواند سیال و قابل تغییر باشد؛ اما به هر روی انسان در ترسیم خطوط ارتباطی خود با دیگران؛ «همان دیگرانی که در همراهی و مقارنه با آنها منطبق بر مطالب پیش گفته چندان اختیاری در انتخاب اولیهی آنها نداشتهایم» ناگزیر به باز تعریف مفهومی این واژهگان برای خود و حرکت در مسیر عملی و عینی نوع این ارتباطات می باشیم.
حال با توجه به توضیحات فوق؛ هریک از این واژهها را معنا و تشریح کرده و سپس نوع رفتار متناسب با مخاطب را بیان می نمائیم!
دشمن:
در فرهنگ معین در معنای دشمن آمده است؛ آن که بد فرد دیگری را خواهان است. در معنای دشمنی نیز عداوت ؛ خصومت؛ کراهت و نفرت آمده است.
با این تعریف دشمن ما کسی است که خوبی و خیر و پیشرفت ما را خواهان نیست بلکه در صورت امکان و توان خواهان ضربه زدن به ما و تخریب و تحقیر ما خواهد بود.
معمولا چنین کسی چون موضع و جهت گیری آشکاری در خصومت و کینه ورزی با ما دارد. ما را در موقعیت تدافعی و احتیاط و پیشگیری قرار می دهد؛ لذا در صورتی که جانب احتیاط را از دست ندهیم و فریب حیله و کید او را نخوریم می توانیم از گزند او در امان باشیم.
در فرهنگ ما نیز فراوان توصیه شده است که تا می توانیم از دشمنان بکاهیم و به دوستان بیافزاییم. علی علیه السلام می فرماید: انسان دو نوع دشمن دارد ؛ دشمن آشکار و دشمن پنهان.
می فرماید: «سست ترین دشمنان کسی است که عداوتش را آشکار ساخته است» و «آن کس که دشمنیاش را اظهار کرده توطئه و مکرش کم است.»
و می فرماید: خطرناک ترین دشمن دشمنی است که دشمنیاش را پنهان میکند. هرگز دشمن را کوچک مشمار هرچند ضعیف باشد.
که سعدی علیه رحمه حدیث را تلمیح نموده بدین بیت:
دانی که چه گفت زال با رستم گرد
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
از منظر رفتار شناسی اجتماعی نیز راه مقابله با دشمن در چهار نکته نهفته است:
-شناخت دشمن
-شناخت خود
-کسب قدرت بیشتر
-تلاش برای موفقیت بعنوان بهترین انتقام
مولانا نیز می گوید: همانطوری که موقعیت هایی مثل دوستی مورد نیاز است دشمنی نیز لازم است و هیچکدام از این دو مفهوم خیر یا شر مطلق نیستند. او می گوید کسی که در برابر دشمن وقیح می شود باید بداند که هیچ فضیلتی در او نیست زیرا رفتار با دشمن عرصهی اختیار ماست و همین جاست که انسانیت ما بروز می کند.
حد نهایت این نوع رفتار جوانمردانه در برابر دشمن نیز در نگاه مولانا بر می گردد به داستان مبارزهی علی علیه السلام با عٓمْر بن عٓبْدود در جریان جنگ خندق و آب دهان انداختن عمر بر روی علی(ع) که مولانا آن را در ابیاتی بسیار زیبا به نظم کشیده است.
در جهان بینی حافظ نیز آسایش این جهانی مبتنی بر « مروت و مدارا» است:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
بیگانه:
در فرهنگ لغت بیگانه به معنای؛ غریب؛ ناآشنا؛ خارجی و اجنبی آمده است.
در واقع بیگانه کسی است که ممکن است تحت شرایطی به دشمن و یا به آشنا و دوست تبدیل گردد!
در مثل نیز آمده است:
گر گرگ مرا شیر دهد میش من است
بیگانه اگر وفا کند خویش من است
بیگانه اگر وفا کند خویش من است به معنای این است که اگر کسی که در ابتدا برای ما بیگانه یا ناشناس به نظر میرسد ؛ در شرایطی سخت و دشوار به ما کمک کند یا وفاداری نشان دهد ؛ می تواند به عنوان یک دوست نزدیک و عزیز در نظر گرفته شود.
به هر حال همهی کسانی که ما را نمی شناسند و بیگانه به حساب می آیند تغییر موضع و رفتار آنان تابع نوع تعاملی است که ممکن است بین ما و آنها به وجود بیاید ؛ که تبدیل به دشمن و یا آشنا شوند.
از منظری دیگر بیگانه تلقی شدن ما و هرکس دیگری نیز صرف نظر از جغرافیایی که در آن قرار داریم؛ تابع اصلی نوع مراودات و رفتار اطرافیان با ماست ؛ وگرنه ممکن است به تعبیر مرحوم استاد شهریار انسان در وطن خویش نیز بیگانه باشد:
«بیگانه شمردند مرا در وطن خویش
تا بی وطن و از همه بیگانه بمیرم»
آشنا
آشنا در فرهنگ لغت به معنای: شناخته؛ غیر از بیگانه؛ خویش؛ نزدیک؛ دوست و یار آمده است.
آشنایی نیز به معنای شناسایی؛ شناخت خویشاوندی ؛ دوستی و آگاهی از امری آمده است.
آشنا کسی است که ما را می شناسد و ما نیز او را می شناسیم؛ او می تواند خاطر ما را نگه دارد و کمک کار ما باشد تا تبدیل به دوست گردد و یا آنکه بی تفاوتی به خرج داده و بی آنکه دشمن شود؛ تماشاگر ما باقی بماند و سکوت اختیار نماید.
هرچند که در گذشته و به ویژه ادبیات منظوم ما واژه آشنا جایگاهی رفیع تر و ارتباط عمیق تری را به ذهن متبادر می کند؛ آنچنانکه در غزلیات حافظ کاربرد داشته است.
ای پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل داستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
با یار آشنا سخن آشنا بگو
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
در نگاه حافظ آشنا مترادف و هم معنای دوست در نظر گرفته شده است؛ آشنا محرم سخن آشنا محسوب شده است:
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
آشنا چون محرم راز نیز به حساب آمده است مورد گلایه نیز واقع شده است:
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
آشنایی معطر و دارای رایحهای روح نواز است؛
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیدهی روشنایی
دوست
دوست در فرهنگ لغت به معنای ؛ یار - همدم و نیز عاشق به کار رفته است.
در ادبیات ما نیز چه در اشعار شاعران سنتی و کلاسیک و چه در اشعار معاصر واژه دوست بسیار پر کاربرد بوده و در معانی مختلف به کار رفته است.
می توان گفت که؛ در غزل؛ قصیده و نیز تک بیت ها دوست جزء کلماتی است که فراوانی قابل توجهی دارد.
حافظ
در اشعار حافظ دوست را می توان در صور مختلف و متنوع مشاهده نمود:
حافظ بریدن از جان را سهلتر از بریدن دوستان می داند؛
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
حافظ دوستی را راه مقابله با دشمنی می داند :
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
دوست محرم غم دل است و نبود دوست فزاینده غم:
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
تنها دوست است که محرم و نگه دارندهی سخن دوست است و راز دار است :
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
لسان الغیب می فرماید شرط دوستی سرباختن است؛
دلا طمع مٓبُر از لطف بی نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چُست
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هرچه بر سر ما میرود ارادت اوست
در نگاه حافظ راز دوست زیر شمشیر نیز برملا نمیشود؛
به شمشیرم زد و با کس نگفتم
که راز دوست از دشمن نهان به
سعدی علیه الرحمه نیز در غزلیات فراوان به دوست پرداخته است و میگوید زندگانی دوست در هلاک اوست در ره دوست؛
بتا هلاک شود دوست در محبت دوست
که زندگانی او در هلاک بودن اوست
مرا جفا و وفای تو پیش یک سان است
که هرچه پسندد به جفای دوست نکوست
سعدی می فرماید؛ انسان نمی تواند بی دوست باشد:
ز هرچه هست گریزست و ناگزیر از دوست
به قول هر که جهان مهر بر مگیر از دوست
مرا که دیده به دیده دوست برکردم
حلال نیست که برهم نهم به تیر از دوست
رضای دوست نگه دار و صبر کن سعدی
که دوستی نبود ناله و نفیر از دوست
سعدی نعمت دوست را بر نعمت بهشت ترجیح می دهد:
گر مُخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
مولانا نیز به همان شورانگیزی خاص خودش به دوست پرداخته و دوست را بر خویش ترجیح می دهد؛
دل من چون صدف باشد خیال دوست دُر باشد
کنون من هم نمی گنجم کز او این خانه پرباشد
-------------------------
من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش
خویش را غیر مینگار و مران از در خویش
-------------------------
بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
بر روی و سر چو سیل دوان تا به جوی دوست
در مجموع در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی واژه دوست فراوان کاربرد داشته و هریک از شعرا بسته به نوع نگرش و توقع خویش ویژگیها و صفات متفاوتی را برای دوست برشمرده و ضروری دانستهاند.
گاه وجود دوست را کاشف اسرار و راز نهفتهی انسان دانستهاند:
چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی
که سخن نگفته باشی ؛ به سخن رسیده باشد
و گاه دوست را کسی دانستهاند که در گرفتاری و پریشانی کنار ماست:
دوست مشمار آن که در نعمت زند
لاف یاری و برادر خواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
و گاه نیز دوستان را تقسیم و تفکیک نمودهاند تا به ما بیاموزند چگونه دوستانی را انتخاب کنیم:
دلا یاران سه قسمند گر بدانی
زبانیاند و نانیاند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی
ولیکن یار جانی را نگه دار
به پایش جان بده تا می توانی
و گاه نیز برای تشخیص سره از ناسره توصیه شده که دوست را بیازمائیم:
معیار دوستان دغل روز حاجت است
قرضی به رسم تجربه از دوستان طلب
(صائب)
در متون نثر کهن نیز فراوان به مفهوم دوست پرداخته شده است. تا جایی که عنصرالمعالی کیکاووس ابن قابوس بن وشمگیر در « قابوس نامه» در فصلی به دوست پرداخته است:
«بدان ای پسر که مردم تا زنده باشند ناگزیر باشند از دوستان؛ که مرد بی برادر بِهْ که بی دوستان ؛ از آنکه حکیمی را گفتند که دوست بهتر یا برادر؟ گفت: برادر نیز دوست بٍهْ .
و آنگاه اندیشه کن از دوستان دوستان؛ هم از جملهی دوستان باشند. و بترس از دوستی که دشمن تو را دوست دارد؛ که باشد دوستی او-یعنی دشمن- از دوستی تو بیشتر باشد.
و گفتهاند: دو گروه مردم سزاوار ملامتاند ؛ یکی ضایع کننده حق دوستان ؛ دیگر ناشناسندهی کردار نیک.
و عادت مکن هر وقتی دوستی نو گرفتن ازیرا که با دوستان بسیار عیب های مردم پوشیده شود و هنرها گسترده گردد ولیکن چون دوست نو گیری پشت بر دوست کهن مکن؛ دوست نو همی طلب و دوست کهن را بر جای همی دار ؛ تا همیشه بسیار دوست باشی و گفته اند: دوست نیک گنج بزرگ است».
با این وجود و با وصف نکات گفته شده در حال حاضر با توجه به شرایط امروز جوامع بشری و بالطبع تاثیر پذیری جامعه ما از این روند به نظر میرسد برای نسل z و سپس نسل بتا بر خلاف روند و مقتضیات نسلهای پیش دوست یابی و در کل پیدا کردن دوست با صفات و ویژگیهای سنتی برشمرده شده دشوار و متفاوت باشد.
هر اندازه که توسعهی دیجیتالی سرعت انتقال دادهها و دسترسی مخاطب را به اخبار و اطلاعات متنوع بیشتر نموده به همان اندازه انسان معاصر را به سوی تنهایی و یا کوچکتر شدن حلقهی انسانی پیرامون سوق داده است.
چرا هر روز تعداد دوستان صمیمی مردان کم و کمتر میشود؟
"با افزایش رسانهها اجتماعی و کمبود وقت، دوستیهای آدمها کاهش یافته است. حالا کارشناسان نسبت به کاهش نگران کننده دوستیها هشدار میدهند".
شاید هنوز در برخی کشورها رفاقتها همچنان پابرجا باشد اما رسانههای آمریکایی از شروع یک پدیده عجیب به نام «رکود دوستی» صحبت میکنند، از آنجا که هرچه در ایالات متحده پدید میآید با سرعت به بقیه جهان نیز سرایت میکند شاید بهتر باشد ما نیز تا دیر نشده به دنبال راهحلی برای جلوگیری از این پدیده باشیم.
تعداد دوستیها، محبت و همدردی در بین مردان، به ویژه مردان جوان، به طور پیوسته در حال کاهش است. بر اساس دادههای موسسه نظرسنجی گالوپ و مرکز بررسی زندگی آمریکایی، درصد مردانی که حداقل شش دوست صمیمی دارند بین سالهای ۱۹۹۰ تا۲۰۲۰ به نصف کاهش یافته است. به گفته کارشناسان تغییر عادات و سبک زندگی میزان رفاقتها را تحت تاثیر قرار داده است به طوری که بیش از ۲۰ درصد از آمریکاییها گزارش داده اند که هیچ دوست صمیمی ندارند.
با این حال آقای تانگ تاکید میکند: «شاید آنچه واقعاً در حال تغییر است، تعریف فرهنگی ما از دوستی صمیمی باشد. یعنی احتمالا ما در دنیایی از روابط چندگانه و ظاهری از طریق کانالهایی مانند رسانههای اجتماعی، استاندرهای دوستی واقعی خود را بالا بردهایم در حالی که بسیاری از روابط اجتماعی ما با استانداردهای جدید مطابقت ندارند، به همین خاطر آن را متوقف میکنیم.» به عبارت دیگر، «گاهی تضاد بین واقعیت روزمره و انتظارات ما باعث میشود که به دنبال دوستیهای ایدهآل باشیم».
"چرا این اتفاق برای مردان بیشتر از زنان رخ میدهد؟
ران ریگیو، روانشناس کالیفرنیایی میگوید مردان «ابزاریتر» به روابط دوستی نگاه میکنند. آنها برخلاف زنان که تمایل به داشتن «معتمدین» یا یک شبکه حمایت اجتماعی دارند، بیشتر به دنبال «یاران گاه به گاه» میگردند تا کارهای روزمره کوچک را با آنها به اشتراک بگذارند.
سباستین تانگ، روانشناس و پزشک خانواده میگوید: «اگر بخواهیم این دادهها را به صورت واقعی در نظر بگیریم، شاهد کاهش نگرانکننده دوستی به عنوان یک نهاد و به عنوان یک مفهوم خواهیم بود».
اوبری هیرش، روزنامهنگار، یکی از کسانی است که درباره «رکود دوستی مردانه» بارها صحبت کرده است. او معتقد است که «ما تمایل داریم پسران جوان را به طور متفاوت تربیت کنیم و آسیبپذیر بودن آنها را پنهان کنیم. همچنین به سر سختی و قوی بودن آنها بیش از حساسیت عاطفی و روابط اجتماعی اهمیت میدهیم». به نظر او، این چارچوب ذهنی برای ایجاد «ارتباطات پایدار» مناسب نیست. «شاید وقت آن رسیده باشد که به خاطر آنها و به خاطر جامعه در مورد معنای مرد خوب بودن تجدید نظر کنیم.»
آقای تانگ معتقد است که متغیرهای متعددی در بروز این پدیده وجود دارد، و شاید بهتر باشد ابتدا از ۲۰ درصد کسانی که احساس میکنند دوستی ندارند، بپرسیم منظورشان از «بی دوستی» چیست. آیا ما در مورد تنهایی واقعی، ناتوانی در ایجاد ارتباطات اجتماعی عمیق صحبت میکند یا درباره «آرزوهای بزرگی که در تجربه واقعی از آن ناامید شدهایم»؟
همانطور که ژان لوک هنینگ در «درباره دوستی افراطی» توضیح میدهد، اگر منظور از دوستی آن «شکل عجیب عشق» و یا آن دلبستگی درونی و تقریباً انحصاری در افسانهها و داستانها باشد باید گفت چنین دوستی بین دو نفر در زندگی واقعی عجیب است، چه برسد به این که ما بخواهیم همه روابط دوستانهمان به این شکل باشد. . امیلی بوینتون، سردبیر خبرنامه سلامت دیجیتال «دوست به عنوان باران»، خاطرنشان میکند که کاهش دوستی میتواند به یک دلیل ساده باشد آن هم این است که «روابط دوستانه زمان میخواهند، که ما دیگر نداریم»."،
زمان دشمن اصلی دوستیها
بر اساس مطالعهای در مجله «Medium، Nayeem» با استفاده از فرمول ۱۱-۳-۶ میتوان یک رابطه دوستی را شکل داد. یعنی شما به حداقل ۱۱ جلسه سه ساعته در یک دوره شش ماهه نیاز دارید تا یک آشنایی را به یک رابطه دوستانه تبدیل کنید.
از عبارت «تبدیل شدن » نباید به راحتی گذشت. ساختن یک دوستی مانند یک فرآیند تولید صنعتی است که مواد تشکیل دهنده آن تمایل و زمان است. بر اساس این مطالعه چرخه تولید دوستی پس از همه گیری کرونا بسیار پیچیدهتر شده است، به طوری که به گفته مرکز تحقیقات پیو، ۳۵ درصد از آمریکایی ها اذعان دارند که اکنون «زمان و انرژی کمتری» را به رودرروی با افراد اختصاص میدهند. نباید فراموش کرد که دوستیهای مجازی به ندرت به «دوستی صمیمی یا واقعی» تبدیل خواهند شد.
دوستیها نسبتاً آسان به دست میآیند، اما باید «زمان و تلاش زیادی» برای حفظ آنها صرف کرد.
جوزف جوران، کارشناس فقید مدیریت کیفیت، پیشنهاد کرده است که یک استراتژی خوب برای جلوگیری از هدر دادن بیملاحظه سرمایه اجتماعی انباشته شده در طول زمان، تلاش و فداکاری، بکارگیری اصل پارتو برای دوستی است این بدان معناست که ۲۰٪ از دوستان شما هستند که در نهایت ۸۰٪ از تعاملات اجتماعی غنی و رضایت بخش را ایجاد میکنند. بنابراین، اگر وقت ندارید که آگاهانه رابطه خود را با همه آنها تقویت کنید، تنها پنج نفری که برایتان مهمتر هستند شناسایی و روی آنها تمرکز کنید. بقیه را میتوان بدون عذاب وجدان نادیده گرفت یا کنار گذاشت. آنها به سادگی بازده قابل توجهی در اقتصاد دوستی ندارند.
دوستیهای غیرواقعی
یوس لاهوز، نویسنده رمان «دوستان خوب»، که در آن دوستی «یکی از موضوعات اصلی است»، تمایلی به این باور ندارد که یک کاهش عمومی در محبت و ارتباط واقعی بین انسانها وجود دارد: «در عوض، من معتقدم که دوستی ها برای ما آنقدر ارزشمند هستند که از دست دادن آنها یا محو شدن آنها به ما آسیب می رساند.» آنها یک کالای کمیاب هستند و همین کمبود آنهاست که باعث ایجاد احساس «کمبود» میشود.
او اضافه میکند که «دوستی با زندگی دگرگون میشود و این ما را به نتایج مالیخولیایی میرساند مانند آنچه ژول رنار گفته است که، دوستی وجود ندارد بلکه لحظات دوستی وجود دارد.»
به اعتقاد هکتور زکاریاس، روزنامهنگار« شاید ما در دورهای در حال گذار هستیم و شکل متفاوت از دوستیها را تجربه میکنیم و کاهشی دوستیهایی که احساس میکنیم به این دلیل است که هنوز پردازش تغییرات را به پایان نرساندهایم.» او معتقد است که «کانالهای متعدد ایجاد شده برای ایجاد احساس نزدیکی مصنوعی با افرادی که دوستشان داریم، چیزی بیش از یک شبیه سازی نیستند». شما باید دوستان خود را ببینید، آنها را لمس کنید، فعالیتهایی را با آنها انجام دهید و در دنیای واقعی به آنها گوش دهید. اگر اینطور نباشد، زمانی فرا خواهد رسید که وقتی از شما میپرسند چند نفر از دوستانتان را نام ببرید، شما کسی را به خاطر نمیآورید."
رفیق
در فرهنگ معین؛ به معنای دوست- یار _همنشین و همدم آمده است.
جمع آن : رفقا
رفیق نیمه راه ؛ کنایه از کسی که به همراهی خود تا پایان ادامه ندهد .
رفیق باز: کسی که به دوستی و دوستان اهمیت بسیار می دهد.
در ادبیات فارسی کلاسیک ما عموماً دوست به معنای رفیق کاربرد داشته است هرچند که در مواردی نیز به صراحت واژه رفیق به کار رفته است.
حضرت حافظ می فرماید:
دمی با دوست به سربردن به صد دنیا بهادارد
خوشا آن کس که در دنیا رفیق باوفا دارد
سعدی نیز می فرماید:
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف
اما رفیق بر همه چیزی مقدم است
با این تفاسیر در عصر حاضر و فرهنگ تعاملات انسانی موجود متاثر از شرایط اجتماعی این دوران به نظر میرسد که رفیق در معنایی عمیقتر و با ارزشگذاری اعتماد ساز بیشتری در بین فارسی زبانان ایرانی معنا شده و کاربرد پیدا کرده است.
همین نوع نگرش متأثر از فرهنگ سایر کشورها و ترجمه متون راه یافته به فضای مجازی و رسانههای اجتماعی این برداشت را تقویت نموده و رفیق را به جایگاهی فراتر از دوست رسانده است.
(نیاز داریم به یک نفر که رفیق باشد؛ نه دوست!
که «دوست» یار شادی و آسانی است و « رفیق» شریک غم ها و بانی لبخندها.
که فرق است میان رفیق و دوست و ما این روزها دلمان رفیق میخواهد ؛ نه دوست!
کتاب کوچک هوگا
مایک وایکینگ )
رالف والدو امرسون( ۱۸۰۳ تا ۱۸۸۲) نویسندهی آمریکایی و پدید آورنده مکتب تعالی گرائی آمریکا که جملات انگیزشی مثبت فراوانی دارد می گوید:
یکی از مزیتهای رفیق خوب این است که ؛ می توان کنار او با خیال راحت نادان(احمق) باشی!
رفیق در نگرش امروز ایرانیان با ویژگی های گفته شده حلقهی مفقوده گذر و گذار از تنگناههای اقتصادی و معیشتی موجود برای انسانی است که سرپنجهی تیز و برنده و سهمگین تورم را بر گلو احساس می کند.
رفیق راز دان و راز داری که بتواند در بحران های موجود روحی و روانی ما و نه فقط در « ایام خوشی و فراخی» کنار ما باشد و بدون آنکه ما نیاز خود را به زبان آورده و رخ زرد نماییم به کمک ما بشتابد و گره از مشکل ما بگشاید چنین کسی چنانکه یافت شود گوهر گرانبهایی است که بایستی بر سر و چشم گذاشته شود
چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی
که سخن نگفته باشی؛ به سخن رسیده باشد
چنین یاری بهایش صد دنیا می باشد؛
همان که در وصف او گفته شد:
دمی با دوست به سر بردن به صد دنیا بها دارد
خوشا آن کس که در دنیا رفیق با وفا دارد
رفیق راز دان و راز داری که بتواند در بحران های موجود روحی و روانی ما و نه فقط در « ایام خوشی و فراخی» کنار ما باشد و بدون آنکه ما نیاز خود را به زبان آورده و رخ زرد نماییم به کمک ما بشتابد و گره از مشکل ما بگشاید چنین کسی چنانکه یافت شود گوهر گرانبهایی است که بایستی بر سر و چشم گذاشته شود
چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی
که سخن نگفته باشی ؛ به سخن رسیده باشد
چنین یاری بهایش صد دنیا می باشد؛
همان که در وصف او گفته شد:
دمی با دوست به سر بردن به صد دنیا بها دارد
خوشا آن کس که در دنیا رفیق با وفا دارد
به هر روی به نظر می رسد ؛ انسان موفق کسی است که بتواند دشمن نداشته باشد یا دشمنان او کم شمار باشند و توان مدیریت آنها را داشته باشد و حداقل آنها را از صف دشمنان جدا نموده و به جمع بیگانگان بیاورد .
بتواند بیگانه را جذب نموده و به آشنای خویش تبدیل نماید و به هیچ وجه فرصتی ایجاد نکند که بیگانهای به صف دشمنان او بپیوندد.
خاطر آشنا را پاس بدارد و با مهر و محبت آشنا را به دوست تبدیل نماید و چنانچه آشنایی از او فاصله گرفت علت را جویا شده و تلاش نماید تا آشنا بیگانه نشود.
دوست را نگه دارد پاس خاطر دوستان قدیم را داشته باشد و تلاش کند تا دوست جدید بیابد.
«آن که دوستش داریم همه گونه حقی بر ما دارد. حتی حق آن را دارد که دیگر دوستمان نداشته باشد ... نمیتوان از او رنجشی به دل گرفت بلکه تنها باید از خود رنجید که چرا باید آنقدر کم شایسته محبت باشیم که دوست ما را ترک کند و این خود رنجی کشنده است!
رومن_رولان».
و اما رفیق؛ رفیق را نباید به هیچ وجه از دست داد رفیق همچون گوهری است که به گذشت سالیان در دل معدن دوستی به جواهری درخشان تبدیل شده و فراتر از ارزش گذاری مادی است .
نباید دل رفیق را شکست و او را آزرد
سنگی به چند سال شود لعل پارهای
زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ
رفیق با ما خواهد ماند نه برای موقعیت و مقام و ثروت ما
رفیق همان است که حتی وقتی به او فکر می کنیم حالمان خوش می شود و به قول مرحوم اخوان در شمار آنان است که:
نامش روشن می دارد ضمیر ما را
امید آنکه در این دنیای پر هیاهو و در این شرایط سخت و منقبض حاصل از ضیق معیشت بتوانیم با نگاهی متفاوت به انسانهای پیرامون مان ؛ فضایی را برای خود و دیگران ایجاد کنیم که اندکی حالمان خوشتر و روح و روانمان آرامتر باشد.
بهرام فاضلی - بهمن ۱۴۰۳
نظر شما