کردپرس- ٢١ فوریه روز جهانی زبان مادری است. سازمان یونسکو در آخرین ماه های سده بیستم به منظور پاسداشت تنوع فرهنگی و زبانی جهان این نامگذاری را انجام داد. فضای فکری که به تحقق این ایده یاری رساند، تحت تاثیر گفتمان چند فرهنگ گرایی قرار داشت که تازه چند صباحی بود که در جهان پس از جنگ سرد نشو و نما یافته بود. وجه تسمیه این نامگذاری اما کاملا فاقد این ظرافت های لیبرالیستی است.
برعکس، داستان یکی از پیچیده ترین و خشن ترین تحولات ناسیونالیسم در شرق اسلامی است. ٢١ فوریه ۱۹۵۲ روزی است که دانشجویان دانشگاه داکا در اعتراضی آرام خواهان رسمیت یافتن زبان بنگالی در کنار زبان اردو در پاکستان شرقی شدند. مداخله پلیس تظاهرات دانشجویان را به خشونت کشاند و تعدادی جانشان را بر سر مطالبه رسمیت یافتن زبان مادری از دست دادند.
در آن زمان کشور بنگلادش فعلی پاکستان شرقی نام داشت و رسما بخشی از پاکستان بود. بدون اینکه هیچ پیوستگی جغرافیایی در میانشان باشد. برخلاف تصور نخستین " جمهوری اسلامی " پاکستان بود که بر نقشه سیاسی جهان ظهور کرد نه ایران.
البته سیاست عملی در جمهوری اسلامی پاکستان ماهیتا با جمهوری اسلامی ایران متفاوت است. چه فلسفه سیاسی پاکستان به عنوان کشوری فاقد پیشینه تاریخی بیشتر از هر دولتی وامدار اسلام به عنوان سرچشمه هویت و مشروعیت است. ناسیونالیسم ضد استعماری هند که به استعمار انگلیس خاتمه داد، کوته زمانی بعد تجزیه شد و از دل آن ناسیونالیسم مذهبی زاده شد.
پاکستان مولود ناسیونالیسم اسلامی است. بدون اسلام امکان ساختن یک دولت ـ ملت متمایز از اکثریت هندو وجود نداشت. کمتر از یک ربع قرن بعد، ناسیونالیسم اسلامی پاکستان به وسیله ناسیونالیزم قومی بنگالی تجزیه شد و بنگلادش پا به عرصه گیتی نهاد. روزی که به عنوان روز جهانی زبان مادری نامگذاری شده، در واقع روز خودشناسی ملی بنگالی هاست.
تجربه تاریخی نشان داده که ناسیونالیسم ضد استعماری سخاوتمندترین نسخه ملی گرایی و دارای بیشترین ظرفیت رهایی بخشی بود. دلیل اصلی آن هم این است که دیگری این ناسیونالیسم، نه موجودیت های قومی و مذهبی و ملی دیگر، بلکه قدرتی استعماری است که جهان تحت سلطه را به بند کشیده بود. وجود این دشمن مشترک فرضی یا واقعی وضعیتی پدید می آورد که در آن همه ملت های جهان سوم در یک اردوگاه خیر در برابر شر جهانی قرار می گرفتند.
درست برعکس آن ناسیونالیسم مذهبی و قومی، درونمایه هویت خواهانه پررنگ و تجریدی تری داشته و به آسانی در دام خاص گرایی های تنگ نظرانه می افتند.
نظریه سیاسی مقوم پاکستان مفهوم "امت " بود که تلاش شد علیرغم فربگی در قالب " ملت " ریخته شود. جدایی خونین بنگلادش که نتیجه ناسازگاری ناسیونالیسم مذهبی در یک جغرافیای ملی بود، نشان داد که تاکید بیش از حد روی یک هویت خاص به معنای توقف دائمی در ایستگاه آن نیست. سیاست هویت هر آن آماده تغلیظ و غنی سازی بیشتر و ارائه نسخه های نابتر است. آثار فکری و سیاسی پوست اندازی های ناسیونالیسم ضد استعماری شبه قاره به این منطقه محدود نماند.
ابوالاعلی مودودی سرشناس ترین نظریه پرداز مسلمان هند، شدیدا تحت تاثیر تجارب عینی روزگار خود قرار داشت. مودودی یکی از کسانی است که روی هویت اسلامی مسلمانان شبه قاره پافشاری می کرد. به نظر وی حکومت مشترک مسلمانان و هندوها در لوای دمکراسی، غیر شرعی بود، یا می بایست مانند سده های میانه حکومت هند در اختیار مسلمانان قرار می گرفت و یا مسلمانان حکومت جداگانه خود را تشکیل می دادند. چرا که حکومت از آن الله است و انسان خلیفه خدا روی زمین و شراکت با کفار ناقض این قاعده دینی است.
جابجایی های جمعیتی در داخل هند که همراه با کشتار میلیونی مسلمانان بود، مودودی را در این باور هویت خواهانه راسخ تر کرد. شواهد معتبری در دست است که در اواخر دهه چهل برخی آثار مودودی ترجمه شده و بدست سید قطب رسیدند. سید قطب آرای مودودی را بازپروری کرد. گفته می شود تراوش ایده جاهلیت و تکفیر در آثار سید قطب متاخر بعضا ناشی از مواجهه وی با افکار مودودی و برخی نویسندگان منتقد غربی است.
دهه چهل زمانی است که کم کم اسلام اصلاحی و مداراجوی اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست که دلواپس آشتی با مدرنیته بود، جایش را به بنیادگرایی اسلامی داد. مفهوم پیشرفت ایده مرکزی اسلام اصلاحی و تطبیق با مقتضیات دنیای جدید آرمان نهایی آن بود.
استقلال پاکستان از دل یک جداسازی اجتماعی خونین و اشغال فلسطین توسط یهودیان که تقریبا همزمان رخ دادند، به آرامی گلیم را از زیر پای مفهوم پیشرفت کشید و مفهوم هویت را جای آن قرار داد.
مفهوم هویت که در کانون تمامی نحله های فکری اسلامگرا قرار دارد، نطفه اش در آن دوران بسته شد. نسل جدید جهادیها دنبال گونه های نابتری از هویت اسلامی هستند و شکاف تاریخی شیعه ـ سنی هم بر بستر سیاستهای هویتی بیش از هر زمان دیگری سرباز کرده است.
در بنگلادش نیز هنوز روند ملت سازی و مرزبندی هویتی با کشور اولیه ـ پاکستان ـ به پایان نرسیده است. در سال های اخیر برخی رهبران اسلامگرا به دلیل اتهام خیانت در جریان جنگ های استقلال در چهل و پنج سال پیش و تمایل به پاکستان اعدام شدند.
در مقابل تمامی اینها، هند تجربه ای متفاوت طی کرد. این کشور از همان روز اول نظام سیاسیش را بر مبنای یک دمکراسی کثرت گرا گذاشت. نه زبان مادری کسی ممنوع شد و نه اقلیت بزرگ مسلمان برجای مانده دچار تبعیضهای برنامه ریزی شده و هدفمند شدند.
دغدغه اصلی این کشور در دهه های گذشته بیشتر پیشرفت بود تا هویت و خاص گراییهای هندویی هیچگاه سهمی بزرگ در سیاست آن بدست نیاوردند. در دو دهه اخیر البته هند اندکی به دنده راست غلطیده و احزاب هویت خواه مانند بهاراتیاجاناتا با اقبال بیشتری مواجه شده و محتوای دمکراتیک سیاست کشور تحت تاثیر هویت خواهی هندو، تا اندازه ای رو به کاستی نهاده است. می توان گفت که راهی که هندیها رفتند از راهی که مسلمانان رفتند، پردستاوردتر و کم هزینه تر بوده است.
مراد این است، نشان داده شود چگونه سیاست های هویتی خاص گرا و انعطاف ناپذیر که سیاست زبانی هم یکی از آنهاست، بجای نزول نعمت غضب و نقمت می آورد. خاص گرایی هویتی ممکن است هم از جانب طرف دولتی و هم گروه های مذهبی یا قومی درپیش گرفته شود. در حالی که با دیدی عامگرا زبان های مادری/محلی/غیررسمی میراث مشترک بشریت و ثروت مشاع جهانیان هستند و کاستی و فقدان هریک از آنها موجب نقصان تمدن می شود.
در ایران نیز چند سالی است به بهانه پاسداشت روز جهانی زبان مادری، بحث و گفتگو درباره سیاست زبانی رایج و برخی اصول قانونی مرتبط با آن جدی تر از گذشته پی گرفته می شود.
نگاه یونسکو به مساله زبان مادری نگاهی حقوق بشری است و ندای آن هم خطابی جهانی است. از این زاویه حفظ و آموزش زبان مادری یا زبان نخست آدمی، حقی است تقلیل ناپذیر و زایل نشدنی و منشا آن حق طبیعی بشر است. در درستی این پندار تردیدی نیست، اما با نگاه به پیچیدگی ها و پویایی های قضیه در ایران، یک سیاست کاربردی و واقع گرا ناچار است آن را از مطالبه ای حقوق بشری به بخشی از حقوق شهروندی تبدیل نماید.
شکی نیست که حقوق بشر و حقوق شهروندی در بسیاری موارد همپوشانی دارند، اما به دلیل نقطه عزیمت های متفاوتشان در عرصه عمل ممکن است مسیرهای متفاوتی بپیمایند. منشا حقوق بشر حق طبیعی انسان و منشا حقوق شهروندی الزامات و رژیم قانونی ناشی از نظام ملت ـ دولت است.
حق حفظ و آموزش زبان مادری منشایی طبیعی دارد و بنابراین نه تنها غیر قابل فسخ است، بلکه اساسا غیر قابل مذاکره هم هست، اما در ایران بعنوان یک دولت ـ ملت دارای ویژگی های جامعه شناختی معین و پویه خاص تاریخی، لاجرم باید مساله آموزش زبان های غیرفارسی در چارچوب حقوق شهروندی و دمکراتیک قرار گیرد. این جایگزینی به معنای تقلیل و تحویل این حق نیست، بلکه به منظور پرهیز از اغتشاش مفهومی و مجادله غیرضروری با نقش تاریخی و غیر قابل جایگزینی زبان فارسی ضروری است.
حقوق شهروندی حقوقی هستند که اتباع یک کشور را به علت تعلق به دولت ملی محق و ذینفع می کند و اساس آن بر مفهوم قرارداد استوار است.
تجربه هند که به تنوعات زبانی و مذهبی کشور تا حد زیادی رسمیت بخشیده، نمونه ای از یک دمکراسی شهروندی است که ایده همزیستی و پیشرفت جایگاه مهمتری از مساله هویت دارد.
در مقابل هویتی مذهبی و قومی در پاکستان و بنگلادش جلو چشم همه است که تجربه دمکراسی در این کشورها را ناکام و آنها را به بهشت نظامیان و کودتاچیان تبدیل کرده است. این یادآوری به معنای نادیده گرفتن نقش یگانه و بی بدیل زبان در هویت سازی نیست، بلکه تذکار این مهم است که فروکاستن مفهوم خطیر و سرنوشت ساز هویت به یک مولفه و غفلت از سایر وجوه و ابعاد آن، به تبعید انسانها به جزیره ها و گتوهای هویتی می انجامد و از سرمایه اجتماعی می کاهد.
قرار گرفتن مساله پاسداشت تنوع زبانی در یک پکیج سیاسی در کنار دیگر حقوق شهروندی به گونه ای که اجماعی ملی روی آن شکل گیرد، آن را در وضعیت همبستگی با امر دمکراتیک قرار می دهد. در حالیکه انتزاع آن از سایر مطالبات دمکراتیک اولا نتیجه ای جز افتادن آن در دامن خاص گرایی های هویتی نخواهد داشت و دوما در غیاب یک کثرت گرایی واقعی، صورت اجرایی مساله ــ آموزش به زبان مادری یا آموزش زبان مادری ـ تابعی از مناسبات اقتدارگرایانه و غیردمکراتیک خواهد شد.
به عنوان مثال در برخی مناطق غیرفارس به لحاظ قومی متنوع، سیاست هویت می تواند به آسانی به سیاست قدرت تبدیل شده و همان روابطی باز تولید شود که بخشی از گویشوران اکنون از آن ناراضی اند.
نظر شما