کردپرس/ بحران کمآبی و کمبود برق دو چالش مهم و مرتبط به هم در جوامع مختلف است که نیازمند اتخاذ سیاستهای کارآمد و جامع برای مدیریت بهینه منابع است. در راستای مقابله با این بحرانها، سیاستهای محدودکنندهای نظیر “قطع و وصل” آب و برق شهری به عنوان راهکارهایی برایکنترل مصرف و تعدیل شرایط اضطراری مطرح میشوند. این سیاستها، با اعمال محدودیتهای زمانی در دسترسی به این منابع حیاتی، هدف کاهش مصرف بیرویه و ایجاد تعادل در توزیع منابع را دنبال میکنند.
با این حال، اثربخشی این سیاست همواره مورد سوال بوده است. به طور خاص، این پرسش مطرح میشود که آیا سیاست “قطع و وصل” منابع شهری واقعاً میتواند منجر به کاهش مصرف آب و برق شود، یا اینکه پیامدهای ناخواسته دیگری را در پی خواهد داشت؟ این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که در صورت عدم کارآمدی این سیاست و بروز نتایج معکوس، نه تنها کمبود برق و بحران کمآبی تعدیل نخواهد شد، بلکه ممکن است با تشدید رفتارهای غیرمنطقی در مصرف منابع، وضعیت را وخیمتر سازد.
بنابراین از منظر تئوریهای روانشناسی، تحلیل سیاست “بود و نبود” (قطع و وصل) آب را میتوان به شکلهای زیر بررسی و تحلیل کرد و نکات کلیدی آن را پیش "چشـــم، ذهـــن و گـــوش" بنشانیم:
۱. تئوری کمبود (Scarcity Theory): اعمال سیاست “قطع و وصل” به طور مستقیم باعث ایجاد احساس کمبود در افراد میشود. این احساس کمبود، توجه و تمرکز آنها را به شدت بر روی منابع محدود (آب و برق) متمرکز میکند. این تمرکز شدید میتواند منجر به رفتارهای غیرمنطقی و تصمیمگیریهای تکانشی شود. به عنوان مثال، افراد ممکن است در زمان دسترسی به آب، بیش از نیاز خود مصرف کنند تا “ذخیره” کنند، یا در زمان وصل بودن برق، وسایل برقی غیرضروری را روشن بگذارند تا از دست دادن آن جلوگیری کنند. این رفتارها ناشی از ترس از دست دادن منبع و تلاش برای جبران کمبود است.
۲. تئوری واکنش روانی (Psychological Reactance Theory): این تئوری بیان میکند که وقتی افراد احساس میکنند آزادی عمل آنها محدود شده است، سعی میکنند با مقاومت و انجام رفتارهای مخالف، این آزادی را دوباره به دست آورند. سیاست “قطع و وصل” به طور مستقیم آزادی عمل افراد در مصرف آب و برق را محدود میکند. این محدودیت میتواند منجر به “لجبازی” و مقاومت شود. به عنوان مثال، افراد ممکن است در زمان دسترسی به آب، بیش از نیاز خود مصرف کنند تا نشان دهند که همچنان کنترل خود بر مصرف را دارند، یا در زمان وصل بودن برق، وسایل پرمصرف را روشن بگذارند تا اعتراض خود را به محدودیت اعمال شده نشان دهند.
۳. تئوری شرطیسازی کلاسیک (Classical Conditioning): با تجربه مکرر قطع و وصل شدن آب و برق، افراد ممکن است شرطی شوند. وصل شدن منبع میتواند به عنوان یک محرک شرطی عمل کند که با احساس لذت و رهایی از کمبود همراه است. این تداعی میتواند باعث شود افراد هر بار که منبع وصل میشود، به طور ناخودآگاه تمایل بیشتری به مصرف آن داشته باشند، حتی اگر نیازی به آن نداشته باشند. به عبارت دیگر، وصل شدن آب یا برق میتواند به یک “پاداش” تبدیل شود که مصرف بیشتر را تقویت میکند.
۴. تئوری شناختی (Cognitive Theory): افکار و باورهای افراد در شکلدهی رفتار نقش مهمی دارند. اگر افراد باور داشته باشند که سیاست “قطع و وصل” یک راهکار موثر نیست یا اینکه دولت در مدیریت منابع ناکارآمد است، ممکن است رفتارهای غیرمنطقی از خود نشان دهند. به عنوان مثال، اگر افراد فکر کنند که دولت در توزیع عادلانه منابع ناتوان است، ممکن است برای جبران این بیعدالتی، بیش از سهم خود مصرف کنند. این رفتار ناشی از احساس ناامیدی و بیاعتمادی به سیستم است.
۵. تئوری انگیزش (Motivation Theory): سیاست “قطع و وصل” میتواند انگیزههای مختلف افراد در مصرف آب و برق را تحت تأثیر قرار دهد. اگر افراد احساس کنند که نمیتوانند نیازهای خود را به طور کامل برآورده کنند، ممکن است برای جبران این احساس، بیش از حد مصرف کنند. به عنوان مثال، اگر افراد نگران باشند که در زمان قطعی برق، نمیتوانند غذای خود را نگهداری کنند، ممکن است یخچال خود را بیش از حد سرد کنند تا “ذخیره” سرما کنند. این رفتار ناشی از ترس از دست دادن آسایش و رفاه است.
۶. تئوری ذهنیت فراوانی/کمیابی (Abundance vs. Scarcity Mindset): اعمال سیاست “قطع و وصل” میتواند “ذهنیت کمیابی” را در افراد تقویت کند. در این حالت، افراد تمرکز خود را بر روی کمبودها و فقدانها میگذارند و این ذهنیت باعث میشود تصمیمات کوتاهمدت و غیربهینه بگیرند. به عنوان مثال، افراد ممکن است به جای سرمایهگذاری در وسایل کممصرف، به فکر ذخیره منابع باشند، زیرا ذهنیت کمیابی آنها را از دیدن فرصتهای بلندمدت باز میدارد.
با توجه به تحلیل روانشناختی و جامعهشناختی انجام شده، سیاست “قطع و وصل” آب و برق، به تنهایی و بدون در نظر گرفتن جنبههای رفتاری مصرفکنندگان، راهکار مناسبی برای مدیریت بحران کمآبی و کمبود برق نیست. این سیاست، با ایجاد احساس کمبود، محدودیت و بیاعتمادی، میتواند رفتارهای غیرمنطقی و حتی معکوس را در مصرفکنندگان تقویت کند و منجر به افزایش مصرف ناپایدار شود.
بنابراین با توجه به تحلیلهای روانشناختی، سیاست “قطع و وصل” آب و برق، به تنهایی و بدون در نظر گرفتن جنبههای رفتاری مصرفکنندگان، راهکار مناسبی برای مدیریت بحران کمآبی و کمبود برق نیست. این سیاست، با ایجاد احساس کمبود، محدودیت و بیاعتمادی، میتواند رفتارهای غیرمنطقی و حتی معکوس را در مصرفکنندگان تقویت کند و منجر به افزایش مصرف ناپایدار شود.
در این شرایط چاره و پیشنهاد چیست:
۱. تغییر رویکرد از “محدودیت” به “انگیزش و آگاهی”: به جای تمرکز صرف بر سیاستهای محدودکننده، باید رویکردی جامع و چندبعدی اتخاذ شود که بر انگیزش، آگاهیبخشی و مشارکت فعالانه مصرفکنندگان تأکید دارد.
۲. ارائه مشوقهای مالی و غیرمالی: ارائه مشوقهای مالی برای خرید وسایل کممصرف (مانند لوازم خانگی با رده انرژی A+++، پنلهای خورشیدی خانگی و غیره) و مشوقهای غیرمالی (مانند تخفیف در قبوض، جوایز و غیره) میتواند انگیزه مصرفکنندگان را برای تغییر رفتار افزایش دهد.
۳. آموزش و آگاهیبخشی عمومی: برگزاری دورههای آموزشی، کمپینهای تبلیغاتی و اطلاعرسانی هدفمند در مورد روشهای صرفهجویی در مصرف آب و برق، میتواند آگاهی عمومی را افزایش داده و به تغییر الگوهای مصرف کمک کند.
۴. بهبود زیرساختها و کاهش هدررفت: سرمایهگذاری در بهبود زیرساختهای آب و برق، مدیریت بیرویه منابع(به ویژه در موضوع چاههای کشاورزی و نوع کشت محصولات)، کاهش هدررفت در شبکههای توزیع و استفاده از فناوریهای نوین (مانند شبکههای هوشمند) میتواند به افزایش کارایی و کاهش نیاز به سیاستهای محدودکننده کمک کند.
۵. شفافیت و مشارکت عمومی در تصمیمگیریها: افزایش شفافیت در مدیریت منابع آب و برق و مشارکت دادن مردم در تصمیمگیریها، میتواند اعتماد عمومی را افزایش داده و به بهبود همکاری و همراهی مصرفکنندگان با سیاستهای مدیریتی کمک کند.
در این راستا از الگوهای موفق جهانی بیاموزیم:
۱. سنگاپور (مدیریت آب): سنگاپور با کمبود شدید منابع آب مواجه است، اما با استفاده از رویکردی جامع که شامل مدیریت تقاضا، بازیافت آب، شیرینسازی آب دریا و آموزش عمومی است، توانسته است به یک الگو در مدیریت پایدار آب تبدیل شود. سنگاپور به جای تکیه بر سیاستهای محدودکننده، بر نوآوری، فناوری و مشارکت عمومی تأکید دارد. به عنوان مثال، دولت سنگاپور برنامههای حمایتی گستردهای برای نصب سیستمهای جمعآوری آب باران در ساختمانها ارائه میدهد و از فناوریهای پیشرفته برای پایش و مدیریت شبکههای توزیع آب استفاده میکند.
۲. آلمان (مدیریت انرژی): آلمان با سیاست “انرژیوند” (Energiewende) به دنبال انتقال به سمت انرژیهای تجدیدپذیر و کاهش مصرف انرژی است. این سیاست شامل ارائه مشوقهای مالی برای نصب پنلهای خورشیدی و توربینهای بادی، توسعه شبکههای هوشمند و آموزش عمومی در مورد صرفهجویی در انرژی است. آلمان به جای تکیه بر سیاستهای “قطع و وصل”، بر نوآوری، فناوری و مشارکت عمومی تأکید دارد. به عنوان مثال، دولت آلمان برنامههای حمایتی سخاوتمندانهای برای تولید انرژی تجدیدپذیر در مقیاس کوچک ارائه میدهد و از مالیاتهای سبز برای تشویق مصرفکنندگان به استفاده از وسایل کممصرف استفاده میکند.
۳. کالیفرنیا (مدیریت خشکسالی): کالیفرنیا با خشکسالیهای مکرر مواجه است، اما با استفاده از رویکردی جامع که شامل محدودیتهای هدفمند، آموزش عمومی، مشوقهای مالی و توسعه فناوریهای نوین است، توانسته است مصرف آب را به طور قابل توجهی کاهش دهد. کالیفرنیا به جای تکیه صرف بر سیاستهای “قطع و وصل”، بر ترکیبی از ابزارهای مدیریتی تأکید دارد. به عنوان مثال، دولت کالیفرنیا برنامههای حمایتی گستردهای برای جایگزینی چمنها با گیاهان مقاوم به خشکی ارائه میدهد و از قیمتگذاری پلکانی آب برای تشویق مصرفکنندگان به صرفهجویی استفاده میکند.
در پایان فاش و آشکار بدانیم که: برای مدیریت پایدار مصرف آب و برق، لازم است از رویکردی جامع و چندبعدی استفاده شود که به جای تکیه صرف بر سیاستهای محدودکننده، بر انگیزش، آگاهیبخشی، مشارکت فعالانه مصرفکنندگان و ارائه راهکارهای جایگزین تأکید دارد. با الگوبرداری از کشورهای موفق و استفاده از فناوریهای نوین، میتوان به مدیریت پایدار منابع آب و برق دست یافت و از بروز بحرانهای مشابه در آینده جلوگیری کرد. /
نظر شما