ملا مصطفی بارزانی مردی که ایستاده مُرد

تاریخ، میدان نبرد مردانی است که برای آرمان‌هایشان می‌جنگند .در میان این نبردها، اسطوره‌ای متولد می‌شود که نه پیروزی‌اش مطلق است و نه شکستش. مردی که نامش، حتی پس از مرگ، در جای جای کردستان طنین‌انداز است. این داستان ملا مصطفی بارزانی است؛ مردی که مستبدین از او می‌ترسیدند،مردم او را قهرمان می‌دانستند و دشمنانش حتی پس از مرگ هم از نامش هراس داشتند.

سال ۱۹۰۳ میلادی روستای بارزان، تولد یکی از رهبران نامی کُرد را نظاره گر بود. او از خانواده‌ای برخاست که قرن‌ها رهبران مذهبی و سیاسی کُردها بودند. 
پدرش، شیخ عبدالسلام بارزانی، رهبر کُردهایی بود که علیه ظلم عثمانی‌ها ایستاده بودند. اما ایستادگی، بهایی داشت. در سال ۱۹۱۴، زمانی که ملا مصطفی تنها شش سال داشت، پدرش توسط حکومت عثمانی در موصل اعدام شد.
از همان کودکی،  ملا مصطفی آموخت که در این سرزمین، قدرت تنها در دستان کسانی است که برایش می‌جنگند. او در دل کوه‌ها سوارکاری آموخت، با اسلحه آشنا شد و فهمید که تنها راه پیروزی بر دشمن مسلح، جنگیدن است.
در دهه ۱۹۳۰، ملا مصطفی جوان دیگر تنها یک مبارز نبود؛ او به یکی از فرماندهان اصلی قیام کُردها علیه حکومت عراق تبدیل شد. اما مبارزه در برابر دولتی که با تمام قدرت سرکوب می‌کرد، ساده نبود.
در سال ۱۹۴۳، او رهبری یک قیام بزرگ را علیه حکومت مرکزی عراق بر عهده گرفت. جنگ در کوه‌ها آغاز شد، اما بغداد بی‌رحمانه پاسخ داد. بارزانی و نیروهایش مجبور شدند به ایران پناه ببرند، اما آنچه در ایران در انتظار او بود، چیزی جز فرصتی برای جنگی بزرگ‌تر نبود.
در سال ۱۹۴۷، با تنها ۵۰۰ نفر از یارانش، بارزانی از دل کوه‌ها و بیابان‌ها عبور کرد تا به اتحاد جماهیر شوروی برسد. راهی که کمتر کسی از آن بازمی‌گشت.
در شوروی، او با استالین ملاقات کرد، در پایگاه‌های نظامی شوروی آموزش دید و خود را برای بازگشت به کردستان آماده کرد. اما این تبعید بیش از یک دهه طول کشید.
در سال ۱۹۵۸، زمانی که حکومت سلطنتی عراق سقوط کرد،ملا مصطفی بارزانی به کردستان بازگشت. اما او دیگر آن جوان ماجراجوی سال‌های قبل نبود. او اکنون یک رهبر تمام‌عیار بود که می‌دانست برای زنده ماندن، باید هوشمندانه بجنگد.
در سال ۱۹۶۱، او قیام دیگری را علیه بغداد آغاز کرد. این جنگ، که به جنگ اول کُردها معروف شد، نزدیک به ۹ سال ادامه داشت.
در نهایت، در سال ۱۹۷۰، صدام حسین با بارزانی وارد مذاکره شد. توافقی میان کُردها و بغداد امضا شد که قرار بود کردستان را به خودمختاری برساند. اما در سیاست، قول‌ها همیشه به معنای حقیقت نیستند.
در سال ۱۹۷۴، زمانی که بارزانی دریافت که صدام هرگز قصد ندارد توافق را اجرا کند، جنگ دوم کردها آغاز شد. این بار، ایران و آمریکا از بارزانی حمایت کردند.
بارزانی که سال‌ها جنگیده بود، این بار شکست خورد. کردها متفرق شدند و او مجبور شد بار دیگر راه تبعید را در پیش بگیرد. این بار، مقصد او آمریکا بود.
بارزانی که عمری را در میدان‌های نبرد گذرانده بود، این بار در بیمارستانی در واشنگتن، با دشمنی دیگر روبه‌رو شد؛ بیماری.
در سال   ۱۹۷۹ در سکوت، در غربت، در سرزمینی که هرگز وطنش نبود، چشم‌هایش را برای همیشه بست.
اما نام او زنده ماند
پس از مرگش، پیکر او به کردستان بازگردانده شد. هزاران نفر برای وداع با او آمدند. نامش در تاریخ جاودانه شد، اما کردستانی که برایش جنگید، هنوز در آرزوی آزادی کامل است. 
"ملا مصطفی بارزانی، مردی که زندگی‌اش در جنگ گذشت، مردی که خیانت دید، اما تسلیم نشد. مردی که کوهستان‌ها را به لرزه درآورد و نامش را در دل تاریخ حک کرد. اما آیا سرزمینش روزی آن آزادی را که برایش جنگید، خواهد دید؟

کارگردان خبری: میلاد مرادی

کد خبر 2785141

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha