اوجالان: دولت فدرال نه حاصل اراده‌ی آزاد یک ملت، بلکه محصول طراحی سیاسی نیروهای بیرونی‌ست

سرویس ترکیه - عبدالله اوجالان رهبر در بند PKK پیش از برگزاری دوازدهمین کنگره‌ی حزب پیام بسیار مفصلی برای اعضای کنگره ارسال کرده بود که چند روز پیش  در نشریه‌ی سرخوبون منتشر شد. اوجالان در این نامه با یادکرد از بیش از یک نیم قرن فعالیت حزبی، اعلام می‌کند که این جنبش، شکل کنونی خود را به پایان می‌برد و با عبور از ساختارهای پیشین، وارد مرحلهٔ نوینی با عنوان «سوسیالیسم جامعهٔ دموکراتیک» می‌شود.

 به گزارش کردپرس، عبدالله اوجالان رهبر در بند حزب کارگران کردستان (PKK) پیش از برگزاری دوازدهمین کنگره‌ی حزبش (5 تا7 می 2025) پیامی بسیار مفصلی  برای اعضای کنگره ارسال کرده بود. پیامی که در ابتدا چند روز پیش از سوی نشریه‌ی سرخوبون در اروپا منتشر شد و پس از مدت کوتاهی به دلیل واکنش های گسترده حذف شد. اما واکنش ها به حذف این پیام که بیش از 40 صفحه است، باعث شد که خبرگزاری فرات، رسانه نزدیک به PKK این پیام را همانگونه که هست، منتشر کند. در ادامه بخش نخست این پیام را می خوانید که تلاش شده تا بدون هیچ کم و کاست و تغییری در لحن و گونه زبانی به فارسی برگردانده شود. 
 

اوجالان: دولت فدرال نه حاصل اراده‌ی آزاد یک ملت، بلکه محصول طراحی سیاسی نیروهای بیرونی‌ست

نشست ما شبیه یک پیش‌کنفرانس به نظر می‌رسد. می‌خواهم برای کارمان چنین نامی برگزینم:

«پایان یک دوره در هستی و مسئله‌مندی کُرد، ایستاده بر آستانه‌ی دورانی تازه.»

این کار، کاری بس دشوار و تاریخی خواهد بود. در مسیر حرکت به‌سوی بازسازی، نیاز داریم مسئله را در قالب سرفصل‌های متفاوتی بررسی کنیم. هر یک از این سرفصل‌ها نیازمند تحلیل‌های عمیق هستند. این کار زمان‌بر خواهد بود و نباید آن را شتاب‌زده پیش ببریم. با این حال، «مقدمه» روح متن اصلی را منتقل می‌کند و برای شکل‌دادن به یک درک کلی در سرفصل‌های اصلی کافی خواهد بود. ما مقدمه را با این قالب مورد بررسی قرار خواهیم داد. دوستان نیز می‌توانند با تکیه بر این طرح، روندهای کنگره را بررسی کنند. چرا که تکمیل کل این کار ممکن است یک ماه طول بکشد، و این می‌تواند باعث تأخیر و ایجاد مشکل در روند کار شود.

می‌خواهم با موضوع «آگاهی از هستی و خودآگاهی نزد کردها» آغاز کنم. همان پرسش مشهور: «آیا کردها وجود دارند یا نه؟» اگر وجود دارند، تا چه اندازه توانسته‌اند وجود خود را محقق کنند؟ و مهم‌تر از همه، «وجود داشتن» و «آزادی» تا چه اندازه درهم‌تنیده‌اند و چقدر می‌توانند یکدیگر را ممکن سازند؟ بیایید برای این موضوع نگاهی به گذشته‌ی نزدیک بیندازیم.

برای نمونه، بیایید ببینیم چگونه می‌توان سخنان پایانی دو رهبر نمادینِ آخرین دو خیزش مؤثر سنتی کردی یعنی شیخ سعید و سید رضا را بر چوبه‌ی دار تفسیر کرد؟ می‌توانم این را کمی باز کنم. این سخنان نشان می‌دهند که کردیت سنتی نابود شده است. معنای این جملات همین است. «کردیت سنتی» یعنی همان هستی سنتی کرد. و آن دو رهبر پایانی آن هستی کردی، بر چوبه‌ی دار، پایان آن را اعلام کرده‌اند و میراث و یادگاری بر جا گذاشته‌اند.

سخنان شیخ سعید چه بود؟
او پرسید: «آقای دادستان، مگر قول نداده بودید با هم ضیافتی داشته باشیم؟ آن مهمانی با گوشت بره چه شد؟» این یک غفلت دینی است، زیرا او یک شیخ نقشبندی دین‌دار است. در واقع، این جمله بیان یک خطای تراژیک و غم‌انگیز است؛ نشانه‌ای است از این‌که ایدئولوژی‌ای که به آن پناه برده بود، چقدر اشتباه می‌کرده، و اکنون این اشتباه را به‌روشنی به رخ او می‌کشد.

سخن سید رضا نیز در همین چارچوب، جمله‌ی «من از پسِ شما برنیامدم، این درسی برای من باشد؛ اما من هم در برابر شما زانو نزدم، این هم داغی بر دل شما باشد» سخنی معنادارتر است. این جمله هم فریب خوردن را بیان می‌کند، و هم این‌که در لحظه‌ی آخر او را به تسلیم شدن وادار کرده‌اند: «تسلیم شو تا از اعدام نجات پیدا کنی.» اما او پاسخ می‌دهد: «نه، تسلیم نمی‌شوم؛ این هم  داغی باشد بر دل شما.» او واقعاً «داغ» را بر دلشان باقی می‌گذارد، و آن داغ، «درسیم» است… این را می‌گوید.

در نهایت، هر دو سنت—هم سنت نقشبندی و هم سنت علوی، یا به تعبیر دیگر، سنت سنی–علوی—در اصل هر دو ساختگی‌اند. سرمایه‌داری مدرن و دولت‌–ملت‌گرایی در جریان شکل‌گیری ایدئولوژیک خود، انکار کردها را بر پایه‌ی همین دو مفهوم بنا می‌کنند. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، چنین علوی‌گری ساختگی‌ای برساخته می‌شود. درواقع، سنت وجودی سنتی کرد با این دو فریب نابود می‌شود—اصل ماجرا همین است—گرچه ردپای آن هنوز هم به شکلی چشمگیر دیده می‌شود؛ چه در واقعیت امروز بینگُل، و چه در بستر درسیم. این رهبران نیز در حقیقت، همین واقعیت را بیان کرده‌اند، و این‌که این سخنان بر چوبه‌ی دار گفته شده، اهمیتی اساسی دارد. آنچه بیان می‌شود، حقیقتی مرده است—نه بیماری است، نه زخمی؛ بلکه یک حقیقت مرده.

در پیوند با آنچه گفته شد، می‌توان از یک «دوره‌ی میانی» یاد کرد؛ دوره‌ای که در شخصیت‌هایی چون قاضی محمد، مصطفی بارزانی، قاسملو و جلال طالبانی تجسم پیدا می‌کند. حال باید پرسید: این دوره چه واقعیتی را بازنمایی می‌کند؟ بله، این دوره یک واقعیت را بیان می‌کند. همان چیزی که ما آن را «فئودالیسم سنتی» می‌نامیم، یا به‌نوعی «دوران گذار»؛ دوره‌ای که در آن، شخصیت‌هایی با ویژگی‌هایی نیمه‌بورژوا و نیمه‌آریستوکرات حضور دارند و تا امروز امتداد یافته‌اند. وقتی از «بورژوا» سخن می‌گوییم، منظورمان دوره‌ای‌ست که پس از جنگ جهانی دوم آغاز شده و تا امروز ادامه دارد؛ یعنی در واقع نوعی سرمایه‌داری یا بورژوا شدن در بستر اسلام. آیا چنین دوره‌ای تجربه شده؟ آیا می‌تواند تجربه شود؟ بله، وجود دارد. نوعی سرمایه‌داری با هستی ملی‌گرایانه‌ای شکل گرفته و پشت آن نیز نوعی آگاهی وجود دارد که اساس ملی‌گرایی را تشکیل می‌دهد.

از خودِ چهره‌های این دوره می‌توان به‌روشنی به ماهیت آن پی برد. قاضی محمد از سنتی برخاسته بود که گرایش به دولت‌سازی در بُن‌مایه‌اش وجود داشت؛ تجربه‌ی دولت‌مندی هنوز هم در کارنامه‌ی بارزانی تداوم یافته است و طالبانی نیز در همین تجربه شریک بوده است. با این‌همه، هنوز آن‌چه بتوان نام «دولت ملتِ کرد» بر آن نهاد، پدید نیامده است؛ و اگر هم تلاشی در این راستا صورت گرفته، نتایج آن همچنان محل تردید است. حتی در صورت تحقق ظاهری، باید پرسید چنین ساختاری تا چه اندازه ریشه در بوم و بافت خود دارد؟ این پرسشی است جدی و بنیادین. و از همه مهم‌تر، آن‌چه امروز به‌عنوان دولت فدرال کُرد در برابر ما قد علم کرده، نه حاصل اراده‌ی آزاد یک ملت، که محصول طراحی سیاسی نیروهای بیرونی‌ست؛ پروژه‌ای که آشکارا بر بستر حمایت حیاتی جمهوری ترکیه شکل گرفته و رشد یافته است.

این ساختار، نه زاییده‌ی یک جنبش رهایی‌بخش، که در حقیقت گونه‌ای «بدیل» یا «فرم جایگزین» بوده است؛ از سال ۱۹۹۲ بدین‌سو، عملاً همچون ابزاری برای مهار و حذف نیروی انقلابی به میدان آمده است. نخست با برپایی پارلمان فدرال و سپس با تشکیل سایر نهادهای رسمی. کار به‌جایی رسیده است که حتی بیانیه‌های تسلیم را نیز از طریق همین سازوکارها به دست نیروهای نظامی می‌رسانند—و این، حقیقتی‌ست بس تکان‌دهنده.

ما با یک دوره‌ی میانی روبه‌رو هستیم؛ دوره‌ای که در آن، ملی‌گرایی کُردی و سرمایه‌داری کُردی بر صحنه ظاهر شده‌اند. آن‌چه ما از آن با عنوان «بورژوازی کمپرادور ابتدایی»[1] یاد می‌کنیم، دقیقاً در همین بافت قابل تعریف است. البته ممکن است برخی از این نیروها ساختاری پیچیده‌تر یا سازمان‌یافته‌تر یافته باشند—چه در دیاربکر، چه در اربیل، چه در سلیمانیه، و حتی مهاباد. با این حال، به‌زعم من، این‌ها پدیده‌هایی‌اند زودگذر، تصنعی و ضدانقلابی؛ ابزارهایی که برای خنثی‌سازی و حذف نیروی انقلابی بر بستر مناسبات سیاسی تحمیل شده‌اند. این ارزیابی، نه‌تنها از حیث محتوای ایدئولوژیک صادق است، بلکه در تحقق عینی و کارکرد عملی آن‌ها نیز به‌روشنی قابل مشاهده است.

در این‌جا سخن از دوره‌ای میانی در دلِ دوره‌ی میانی است؛ برهه‌ای انتقالی و واسط که تا زمانه‌ی ما امتداد یافته است. نمایندگان یا بیان‌گران این دوره را می‌توان در چهره‌هایی چون سعید الچی، سعید قرمزتوپراک، برادران سلیمان مونی و، به‌زعم من، حتی سراج نیز گنجاند. در حوزه‌ی ادبیات، جگرخون و در موسیقی، آرام تیگران،[2] از چهره‌های شاخص این دوران به‌شمار می‌آیند. اما این افراد را چگونه باید معنا کرد؟ ما آنان را میهن‌دوست می‌نامیم، و برخی را نیز سوسیالیست می‌دانیم. همگی مدرن‌اند، شریف و صادق، و هیچ‌یک در موقعیت همکاری با نیروهای سرکوب‌گر نبوده‌اند؛ نه بازتاب اراده‌ی قدرت‌های متخاصم بوده‌اند، نه ابزارشان و نه صدایشان. با این‌حال، اغلب آن‌ها در انزوا باقی مانده‌اند؛ بسیاری به‌دست همان نیروهای وابسته یا همکار با قدرت، حذف فیزیکی یا سیاسی شده‌اند. در تلاش برای معنا دادن به هستی خویش و حفظ آن، با دشواری‌های فراوان روبه‌رو بوده‌اند، و سرانجام نیز همگی به‌نوعی قربانی توطئه شدند؛ مهم‌تر از همه، در تبعید چشم از جهان فروبستند. آنان حامل واقعیتی به‌نام تبعید هستند. با این‌همه، بی‌تردید تأثیراتی نیز بر ما داشته‌اند. از هر زاویه که بنگریم، اینان نیا-شکل‌هایی از ما بوده‌اند. اگر از منظر شخصی سخن بگویم، برای من این چهره‌ها تجسم نوعی واقعیت «پروتو-آپویی» هستند. خواستم برای این برهه‌ی خاص، چنین معنایی قائل شوم...

بخش دوم پیام اوجالان: واقعیت رهبری «آپو» را نمی شناسید، ملت پراکنده و بی‌رمق، فاقد قدرت درک است!


[1] «بورژوازی کمپرادور ابتدایی» (primitive comprador bourgeoisie) به لایه‌ای از طبقه‌ی بورژوا اطلاق می‌شود که در مراحل اولیه‌ی شکل‌گیری سرمایه‌داری، بدون داشتن بنیان تولیدی مستقل، به واسطه‌گری میان قدرت‌های خارجی و بازار داخلی می‌پردازد. این طبقه معمولاً در چارچوب ساختارهای استعماری یا شبه‌استعماری رشد می‌کند و به‌جای توسعه‌ی اقتصادی بومی، به تثبیت مناسبات نابرابر وابستگی و تبعیت از نیروهای خارجی کمک می‌کند. صفت «ابتدایی» در اینجا نشانگر سطح پایین نهادیافتگی، فقدان استقلال اقتصادی، و پیوندهای محدود با ساختار تولید ملی است.

[2] آرام تیگران (1934–2009) موسیقیدان، خواننده و آهنگساز ارمنی‌تبار اهل سوریه بود که به دلیل تسلط کم‌نظیرش بر زبان کردی و خلق آثاری عمیقاً ریشه‌دار در موسیقی فولکلور کردی، جایگاه ویژه‌ای در حافظه‌ی فرهنگی کردها یافت. هرچند خود از تبار ارمنی بود، اما زبان و موسیقی کردی را به‌گونه‌ای درونی و متعهدانه زیست، به‌طوری‌که از سوی بسیاری از کردها «هنرمند ملت» لقب گرفت. جایگاه او، نمادی از هم‌پوشانی مقاومت‌های قومی، فرهنگی و زبانی در خاورمیانه‌ی چندپاره است.

کد خبر 2785416

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha