هنر، ارزان‌ترین و کارآمدترین نسخه برای ساختن یک جامعه سالم است

سرویس کرمانشاه _ میثم رجبی متولد یلدای سال ۱۳۶۷ و یکی از فعالان برجسته فرهنگی و ادبی اسلام آباد غرب است. در گفتگویی با این شاعر، نویسنده و پژوهشگر به فعالیت‌های وی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان پرداخته ایم که در ادامه می خوانید:

آقای رجبی دوست داریم در ابتدای این گفتگو از گذشته و دوران پیش از شروع فعالیت های هنری تان در بگویید؟

«شب سردی بود و برف می‌بارید اول چله بود که به دنیا آمدی...» وقتی به گذشته خودم نگاه می‌کنم اولین جرقه علاقه من به ادبیات به تاثیر پذیری از لالایی و متل‌هایی برمی‌گردد که مادرم تعریف می‌کرد. مادرم برای لالایی صدای خوبی دارد، هنوز هم فکر می‌کنم بهترین صدای دنیا و بهترین ترانه‌ لالایی‌های مادرم است که گاهی آنها را با سوز و شور عجیبی می‌خواند. «خدا می‌داند من کی شاعر شده‌ام شاید قبل از آنکه نیاکانانم درخت بلوط را بلوط بنامند، یا با اولین لالایی گرم مادرم با واژگان پُرهیبت کُردی یا نه در تنهایی خود در غمگینی این جهان بیهوده. خدا میداند من کی شاعر شده‌ام» دومین جرقه‌ی علاقمندی من به ادبیات به دوران مدرسه برمی‌گردد که به نقاشی علاقه زیادی داشتم. گاهی نقاشی کتاب‌ فارسی و یا کتابهای کودک را می‌کشیدم و همین باعث شد کم‌کم متن آنها را بخوانم و همچنان برخی از کتاب‌های کودک را به یاد دارم و گاهی برای بچه‌ها شعرهایشان را می‌خوانم و داستان‌هایشان را تعریف می‌کنم. در دوران ابتدایی دفترچه کوچکی داشتم که تعداد زیادی نقاشی داخل آن کشیده بودم و یک روز یکی از بچه‌ها به معلمان گفت و ایشان نقاشی‌ها را نگاه کرد و از من خواست زنگ‌های نقاشی از این نقاشی‌ها پای تخته سیاه با گچ‌های رنگی بکشم، این توجه معلم انگیزه‌ای شد که بیشتر به نقاشی اهمیت دهم و خودم را بین همکلاسی‌ها در نقاشی سرتر بدانم.

با اینکه بازیگوش بودم و علاقه شدیدی به فوتبال داشتم نمیدانم چگونه به فکر نقاشی کشیدن می‌افتادم. در دوره راهنمایی چیزهایی مینوشتم و بیشتر تمرین خط با خودکار بود تا اینکه محتوایی از آنها بدست بیاید اما بهرحال در کنار نقاشی این کارها هم انجام میدادم و به مرور از طریق کتاب مدارس با شعر شاعران نیز آشنایی بیشتری پیدا کردم.

هنر، ارزان‌ترین و کارآمدترین نسخه برای ساختن یک جامعه سالم است

*تصویری از میثم رجبی در سن ۱۲ سالگی 

در دوره دبیرستان نفر اول طراحی دانش آموزی اسلام آباد شدم و به نمایندگی از شهرستان در بیست و ششمین جشنواره هنرهای تجسمی شرکت کردم و نفر سوم طراحی شدم. مدتی شیوه طراحهای مطرح غربی را مطالعه کردم، و در کنار آن معرق هم کار می‌کردم و بیشتر آیاتی از قرآن را با چوب می‌نوشتم، اما به مرور به خاطر نوشتن طراحی و معرق را کنار گذاشتم و تنها در یکی دو سال گذشته بخاطر احیای وَر اسلام آباد نقش‌هایی کشیدم که در اختیار کارگاه‌های وَر بافی این شهرستان قرار بگیرد.

طی این سال ها ادبیات کودک، یکی از حوزه های اصلی کار شما را بوده است، علاقه شما به این حوزه  از چه زمانی شروع شد؟

علاقه من به ادبیات کودک به همان دوران مدرسه برمی‌گردد، اما اینکه بخواهم برای کودک بنویسم و این احساس نیاز در من شکل بگیرد به دهه نود برمی‌گردد. قبلاً در فضای انجمن ادبی با بچه‌ها ادبیات کار کردم و از آنها حتی در آن سنین پایین کتاب هم چاپ شده است. اما از زمانی که به عنوان مدرس کارگاه داستان نویسی در کانون پرورش فکری کودکان فعالیت می‌کنم اهمیت ادبیات کودک را بیشتر حس کردم و گاهی بچه‌ها از من می‌پرسیدند کتابی از شما برای کودک و نوجوان چاپ شده است؟ همین باعث شد که در کنار نوشتن برای بزرگسال به ادبیات کودک و نوجوان هم اهمیت بدهم.

هنر، ارزان‌ترین و کارآمدترین نسخه برای ساختن یک جامعه سالم است

در کارهای مرتبط با ادبیات کودک معمولاً متن کمتر است و بیشتر کتاب‌ها مصور هستند. آیا این ویژگی خاص موجب ایجاد دشواری‌هایی در کار شما شده است؟

نه به هیچ وجه، چون درک دنیای کودکان و نوجوانان سخت است و باید برای نوشتن یک اثر مولف خودش را به آن گروه سنی نزدیک کند تا زبان و فهم آنها از مسائل را بهتر درک کند و بر مبنای آن اثری به نگارش در آید. گرچه هر شخصی در دوران بچگی تجاربی دارد و می‌تواند از آنها استفاده کند، اما باید به تحول زندگی هر دوره هم توجه شود و نسل جدید با نسل پیش از خود کلی تغییر کرده‌اند و این کار را سخت می‌کند.

شما برخلاف بسیاری از نویسندگان کودک و نوجوان پایان‌ تلخ در داستان دارید آیا هدفی از این کار دنبال می‌کنید؟

در ادبیات ما ملاحظاتی در مورد ادبیات کودک و نوجوان وجود دارد. اما به نظر من کودکان و نوجوانان باید در همان سنین پایین به صورت نرم با پایان‌های تلخ هم آشنا شوند و نسل‌هایی به بار آید که آمادگی هر اتفاقی را در زندگی داشته باشند، نه اینکه همه چیز را گل و بلبل نشان دهیم و کودکان و نوجوانان در اولین مواجهه با مشکلات زندگی در هم بشکنند. پس به همین خاطر احساس می‌کنم بد نیست به پایان‌های تلخ اما به صورت نرم و آموزش دهنده توجه شود.
هنر، ارزان‌ترین و کارآمدترین نسخه برای ساختن یک جامعه سالم است
از آموزش سخن به میان آمد شما به جنبه آموزشی داستان بیشتر در کارهایتان توجه دارید یا نه فاکتورها دیگر مد نظرتان است؟

اصلی‌ترین مسئله ادبیات کودک جنبه آموزش و سرگرمی آن است آموزش از این منظر که به صورت روایت نکاتی به کودک و نوجوان گفته شود. ببینید کودکان و نوجوانان را نمی‌توان با توضیح دادن آموزش داد، بلکه با زبان روایت است که نکات آموزشی در ذهن آنها رسوخ می‌کند و آن را خوب به ذهن می‌سپارند. برای همین نیاز است کودکان و نوجوانان از همان سنین برای زندگی اجتماعی ساخته شوند، باید یاد بگیرند وطن خود را مثل پدر و مادرشان دوست داشته باشند، با طبیعت مهربان باشند، درخت بکارد، زباله در طبیعت رها نکنند، در مصرف آب، برق و دیگر حامل‌های انرژی صرفه‌جویی کنند و صدها و هزاران رفتار دیگر. شما نمی‌توانید به یک کودک یا نوجوان بگویید شیر آب را کم باز کن، در بیشتر مواقع گوش نمی‌دهد یا برایش اهمیت ندارد، اما ما همین مسئله را با زبان داستان برای بچه‌ها بیان کردیم که چگونه و با چه سختی‌ای یک قطره آب به دست ما میرسد و در نهایت یک نفر با باز کردن کامل شیر آب برای دست شستن یا مسواک زدن آن را هدر می‌دهد. اگر یک دقیقه دستمان را زیر آب بشوییم و شیر آب را کامل باز کنیم چهار لیتر آب هدر می‌رود اما اگر شیر آب را کم باز کنیم با همین کار ساده سه لیتر آب صرفه‌جویی کردیم. وقتی آدم فکرش را می‌کند که ما چگونه این همه اسراف می‌کنیم قلبش به درد می‌آید. کودکان و نوجوانان وقتی این‌ها را بفهمند آینده بهتری پیش روی ما و آیندگان خواهد بود. و سرگرمی از این منظر، داستان و شعر باید آنقدر دارای خلاقیت و جذابیت باشد که بچه‌ها را مجذوب خود کند و تاثیر کافی روی آن‌ها داشته باشد.

وضعیت ادبیات کودک و نوجوان در اسلام آباد چگونه است؟

ادبیات داستانی به شکل مکتوب و با تعریف امروزی تقریباً یک قرن در ایران سابقه دارد، اگرچه ما در شعر از سرآمدان جهان هستیم اما ادبیات داستانی جدید است و در گذشته مردم منطقه ما ادبیاتشان شفاهی بوده است و مکتوبات کمتری در دست داریم. اما اگر بخواهیم از متل‌ها و قصه‌های شفاهی گذر کنیم و به مکتوبات داستانی بپردازیم اولین داستان کودک اسلام آباد در دهه هشتاد نوشته شده است. نویسندگانی چون کیومرث بلده، محمد آذرخو، مهناز مرادی، احمد بساطی، سمیه صفری و... اولین قلم‌های ادبیات داستانی کودک ما هستند. و داستان‌های نوشته شده آنها بیشتر برگرفته از فرهنگ و طبیعت غرب کشور می‌باشد. در ادبیات شفاهی ما موجوداتی خیالی چون دیو، ملایکت و یا تقابل آدم‌های فقیر و غنی پررنگ است. در بین حیوانات روباه برجسته‌ترین شخصیت داستانی ادبیات شفاهی کودک ما مردم کُرد است. دیو و ملایکت و تاثیری که در دگرگونی زندگی افراد داشتند در بیشتر موقع با «طنز» آمیخته شده است که از خصوصیات دیگر ادبیات شفاهی ما است.

هنر، ارزان‌ترین و کارآمدترین نسخه برای ساختن یک جامعه سالم است
نقش شما در ادبیات کودک و نوجوان اسلام آباد از دو جنبه مهم و برجسته است. یکی اینکه؛ در انجمن ادبی و کانون به آموزش مشغول بودید و هستید و نسل جدید ادبیات کودک و نوجوان از شاگردان شما هستند و دوم اینکه؛ کتاب‌هایی از شما برای این گروه سنی منتشر شده است. در مورد این نسل جدید نویسندگان اسلام آباد نکته‌ای اگر هست بفرمایید؟

انجمن‌های ادبی بیشتر متکی بر خوانش و نقد هستند، در حالی که کارگاه‌های ادبی شرایط بهتری برای آموزش دارند. کارگاه با برنامه آموزش‌هایش پیش می‌رود و یکی از ضعف‌های که در ادبیات منطقه ما وجود داشته این بوده که همواره انجمن‌ها آمده‌اند و تعطیل شده‌اند و کمتر به روش کارگاهی توجه شده است. همین امر نتوانسته نسل جدیدی تحویل دهد و معمولاً زمان گذشته تا قلمی به جمع دیگر قلم‌ها افزوده شود. گرچه به تازگی خانه داستان اسلام آباد نیز راه اندازی شده است و این بستر خوبی است اگر مورد حمایت نویسندگان و مسئولین قرار گیرد. اما در مورد سوال شما کانون تخصصی‌ترین و بهترین محیط فرهنگی برای رشد کودکان و نوجوانان است، گرچه نظریه‌های زیادی برای یادگیری و ساخت اجتماعی افراد به عنوان شخصی سالم و بهنجار در جامعه وجود دارد اما بنده معتقد به «نسخه هنر» هستم، چرا که در این نسخه بچه‌ها با الگوهای مفهومی و مفاخر بزرگ آشنا می‌شوند، از لحاظ فکری و رفتاری آموزش‌های لازم را می‌بینند. برای مثال بچه‌هایی که عضو کانون هستند ابتدایی‌ترین رفتارها را یاد می‌گیرند و به مرور از طریق آموزش‌ خمیر آنها به شکلی در می‌آید که رفتار و خواسته‌های آنها چیزی خارج از فرهنگ دیگر نیست. بچه‌هایی که اینگونه ساخته می‌شوند به خاطر مطالعه و آموزشی که ‌می‌بینند کمتر در معرض آسیب‌های اجتماعی هستند و نه تنها خود بلکه در سرنوشت خانواده خویش نیز نقش دارند. به همین دلیل نسخه هنر یکی از ارزان‌ترین و کارآمدترین نسخه‌ها برای ساختن نسلی جدید و سالم است و به نظرم هر چقدر در این زمینه جامعه هزینه‌ کند باز کم است.

در کانون مرکز شماره ۳ اسلام آباد کارگاه داستان نویسی به صورت منظم برگزار است و نزدیک به ۱۰۰ نفر در آنجا آموزش می‌بینند که خوشبختانه از بین آنها افرادی در سطح کشور درخشیده‌اند و در جشنواره‌های کشوری مقام آورده‌اند. همچنین تعدادی از این بچه‌ها به سطحی رسیده‌اند که کتاب‌ از آنها چاپ شده و به جمع نویسندگان ایران اضافه شده‌اند. چه سعادتی بالاتر از اینکه انسان بتواند به همنوع خود خدمت کند. خدمتی که محدودیت زمانی را شامل نشود و با شخص تا آخر عمر همراه باشد. کارهای فرهنگی مثل کمک مالی نیست که گره‌ای باز کند و تمام، بلکه تا شخص زنده است در زندگی او تاثیر دارد، برای همین است که می‌گویم «از بودن ما اجتماع هم سهمی دارد» و اگر این سهم اجتماع پرداخت شود رشد و توسعه در جامعه سرعت می‌گیرد و در کنار منافع شخصی منافع اجتماعی نیز اهمیت پیدا می‌کند.

در سالیان اخیر پویش‌هایی محیط زیستی با عنوان «شعاع صد متر» و «سنجاب درختکار زاگرس» از شما در فضای مجازی راه انداخته شده است که شعاع صد متر به استانهای دیگر هم راه یافته و این پویش را دنبال می‌کنند. چه عاملی باعث شد محیط زیست مخصوصا بلوط زاگرس برای شما آنقدر مهم شود که درباره آن کتاب بنویسید و برای حفظ آن تلاش کنید؟

همانطور که هر سرزمینی نیاز به سربازانی دارد که در مواقع لزوم از آب و خاک آن دفاع کنند بلوط‌ها نیز به مثابه سربازانی هستند که استوار ایستاده‌اند و پاسدار حیات ما هستند.

چند سال پیش مهمان داشتیم برای تفریح به کوه نزدیک اسلام آباد رفتیم و جایی نشستیم. اطراف ما پر از بطری نوشیدنی‌ها، سفره یک بار مصرف، جلد تنقلات و غیر بود. این زباله‌ها را مردمی که برای تفریح آمده بودند در طبیعت رها کرده بودند. آن روز اطراف خودمان را جمع کردم و این فکر به ذهنم رسید که تنها راه نجات طبیعت اسلام آباد از دست زباله‌ها همین کار می‌تواند باشد و البته کار زمانبری هم برای مردم نیست، اما برای یک ارگان چرا. برای همین کلیپی از جمع‌آوری زباله‌ها گرفتم و از طریق آن پویش شعاع صد متر را مطرح کردیم، که هر کسی به دامان طبیعت میرود حداکثر شعاع صد متر اطراف خود را پاکسازی کند. این پویش خوشبختانه جواب داد و امروزه مردم بیشتر به پاکسازی طبیعت اهمیت می‌دهند و از این بابت بسیار خوشحالم که توانسته‌ام اندک کمکی کرده باشم. در مورد پویش سنجاب درختکار زاگرس، واقعیت این است که بنده اعتقاد دارم باید برنامه‌های فرهنگی در مورد بلوط زاگرس از شهر ما به دیگر مناطق زاگرس‌نشین ارائه گردد، چرا که اسلام آباد به عنوان پایتخت جنگل‌های بلوط ایران در کتاب گیتاشناسی ایران مشخص شده است. در اسلام آباد ۱۱۰ هزار هکتار بلوط وجود دارد که از گونه بلوط ایرانی هستند. اما متاسفانه امروز به خاطر زراعت، تولید زغال، صنایع دستی، آفت و غیره به شدت در معرض نابودی قرار گرفته‌اند و نیاز است توجه ویژه‌ای شود. پویش سنجاب درختکار زاگرس می‌خواهد به زاگرس‌نشین‌ها بگوید زاگرس از گذشته‌های دور به صورت طبیعی موتور بازسازی داشته است اما در دوره ما دستکاری در طبیعت این نظم طبیعی را به خطر انداخته است. سنجاب به عنوان حیوانی که در این بازسازی نقش داشته، امروزه به حیوانی خانگی تبدیل شده و حتی قاچاق هم می‌شود. وقتی ما انسان‌ها چنین لطماتی به زاگرس وارد کردیم و آن را از حالت طبیعی خود خارج کردیم باید نقش همان سنجابی که دیگر نیست را خودمان بازی کنیم.

شهر اسلام آباد در دامان کوه قرار گرفته است و فاصله ما تا کوه چند دقیقه بیشتر نیست. فصل پاییز و زمستان عصرها میروم نیم ساعت یا یک ساعتی بلوط می‌کارم، کار سختی نیست، بلوط پای درختان را در کیسه یا جیب می‌ریزم و در جاهای مناسب مثل زیر بوته‌ها، لایه سنگ‌ها که رطوبت بیشتری دارد، می‌کارم. بعضی مواقع دوستان هنرمند هم می‌آیند و هم تفریح است و هم کمکی به طبیعت کرده‌ایم.

خوشبختانه توجه به کاشت بلوط زیاد شده و اسلام آباد بزرگترین نهالستان سردسیری غرب کشور را دارد و چند سالی است میوه بلوط هم کشت می‌شود تا در جاهای مورد نیاز کاشته شود. از لحاظ فرهنگ‌سازی هم جدا از نگارش کتاب برای کودکان و نوجوانان در مورد کاشت بلوط اقدامات فرهنگی دیگر نیز انجام گرفته است، از جمله پیشنهاد ساخت بزرگترین نماد بلوط زاگرس در ورودی شهر اسلام آباد با هنر دوست عزیزم مسعود میاور و همت شهرداری اسلام آباد از جمله این اقدامات است.

کتاب مادر اول بهار که به تازگی از شما منتشر شده به یکی از فرهنگ‌های مردم کُرد پرداخته است، معرفی این فرهنگ‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در فرهنگ ما مردم کُرد باورها و رسم‌های متنوعی وجود دارد که ریشه آنها به دلیل نداشتن فرهنگ مکتوب نویسی نامشخص است. یکی از این رسم‌ها «دالگ اول وهار» مادر اول بهار است. این رسم دلیل عقلانی برای دوره مدرن ارائه نمی‌دهد و نمی‌توان با فاکتورهای این دوره آن را در بوته سنجش قرار داد.

اما در دوره‌های پیشین همانطور که متل‌ها و افسانه‌های فرهنگ کُردی نشان می‌دهد ما شخصیت‌های داشتیم که وجود خارجی را نمی‌توان برای آنها متصور شد. مادر اول بهار نیز یکی از این شخصیت‌های خیالی و افسانه‌ای است که قدیمی‌ها می‌گویند زن میانسالی است که شب اول بهار (به روایتی اول بهمن ماه) به خانه‌ها سر می‌زند.

مردم برای آغاز بهار آش یا امروزه غذایی درست می‌کنند و از غذا سهم مادر اول بهار را کنار می‌گذراند و معتقد هستند که او شب به خانه‌ها سر می‌زند و از غذا می‌خورد و به آن خانه رزق و روزی می‌دهد. در این فرهنگ تکیه اصلی بر خانواده است تا فرد. برای همین رزق و روزی به آن خانه داده می‌شود تا تمام اعضای خانواده از آن سهیم باشند. گرچه در آغاز بهار «پپگه پیازی» هم درست می‌کنند و مهره‌ای داخل آن می‌اندازند که اگر سهم هر کسی شود رزق و روزی خانه را از طرف او می‌دانند. در اینجا نیز یکی واسطه یا وسیله کسب رزق و روزی آن خانواده می‌شود.

دادن هدیه قابل لمس است و دلیل منطقی دارد، اما دادن رزق ناملموس است و این نیز برمی‌گردد به اعتقاد و باور مردم که از این منظر آمدن مادر اول بهار بیشتر ریشه اعتقادی دارد تا مادی. مورد بعدی که برجسته است و هر کسی می‌تواند آن را قیاس کند، مادر یا زن بودن پیام آور بهار است که با آغازگران دیگر فرهنگ‌ها چون عمو نوروز، بابا نوئل و...  که مرد هستند متفاوت می‌باشد.

تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.

کد خبر 2782715

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha