کلیپ کامل کننده و نقطه گذار / حبیب الله مستوفی

سرویس کرمانشاه _ استاد حبیب الله مستوفی از چهره های پژوهشگر و صاحب نظر حوزه تاریخ، فرهنگ و فولکلور در منطقه هورامان در تازه ترین مطلب خود با اشاره به جنایت رژیم صهیونیستی و گرسنه نگه داشتن مردم غزه، به اهمیت نان و معیشت در جامعه بشری پرداخته است که در ادامه می‌خوانید:

خبرگزاری کردپرس _ 
«نان پایه و ستونِ جان و جهان است»
عبارت فوق جمله ای است که قرار دادن هریک از علائم سجاوندی (نگارشیِ) تعجب (!)، پرسش(؟) یا نقطه (.) در پایانش، معانی متفاوتی به آن خواهد داد و پیام ویژه ای را منتقل می کند.

الف: متعجبان

از دیدگاه گروهی در صدر قرار دادن نان نشان از درک نادرست از جهان دارد. آنها می گویند اقتصاد را به غلط زیر بنا دانسته اند. خور و خواب انسان را از  ایده و آرمان دور می کند و معده در برابر مغز می ایستد و نوش انسان را از هوش باز می دارد. لذا این دسته در پایان آن جمله علامت تعجب (!) می گذارند تا شگفتی خود را ابراز کنند، در واقع می توان گفت این گروه این جمله را نه تنها نادرست بلکه شایستهٔ نوعی استهزا می دانند. 

ب: اهالی پرسش

جمعی دیگر ادعاهای گروه اول (متعجبان) را می شنوند اما در میدان عمل می سنجند و قانع نمی شوند که نان و معیشت (اقتصاد) به سادگی بتواند مورد تمسخر قرار گیرد بنابراین دچار تردید شده و به ناچار علامت سؤال (؟) در پایان جمله می گذارند.

ج: نقطه در پایان این جمله

اخیراً فایل کوتاه ویدیویی با عنوان؛ کوتاه ترین خطبه جمعه در غزه در فضای مجازی منتشر شده که در آن خطیب اعلام می کند: «به دلیل تنگنای اقتصادی و شدت گرسنگی، نه من می توانم سخن بگویم و نه شما توان شنیدن دارید.»

این خطبه علاوه بر این که روایت گرِ رنج جان گداز و مصیبت های بی پایان مردم بی پیر و پناه غزه (گرفتاران دام بی تدبیری درون و برون) است، نقطهٔ آشکار و تأییدی است که در میدان عمل و بدون توجه به قاب های آرایش شدهٔ ایدئولوژیک در انتهای این جمله گذاشته شد.

این کلیپ اهمیت اقتصاد را بر آفتاب افکند و نام «نان» را چنانکه سعدی و عطار نیز قرن ها پیش می گفتند  در کنار نام های بلند پروردگار بلند مرتبه قرار داد.

سعدی:

غمِ فرزند و نان و جامه و قوت
بازَت آرد ز سَیر در مَلَکوت

همه روز اتّفاق می‌سازم
که به شب با خدای پردازم

شب چو عَقدِ نماز می‌بندم
چه خورد بامداد فرزندم؟

و عطار در مصیبت نامه؛

سائلی پرسید از آن شوریده‌حال گفت اگر نام مهین ذوالجلال، می‌شناسی؟ بازگوی ای مرد نیک گفت: نان است این بنتوان گفت لیک
مرد گفتش احمقی و بی‌قرار کَی بود نام مهین، نان؟ شرم‌دار گفت در قحط نشابور ای عجب می‌گذشتم گُرسِنه چل روز و شب
نه شنودم هیچ‌جا بانگ نماز نه دَری بر هیچ مسجد بود باز
پس بدانستم که نان، نام خداست
پایۀ جمعیت و آرام ماست

کد خبر 2787800

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha