خبرگزاری کردپرس _
کنون بشنو سخن تا راز گویم
ز مغز قصه معنی باز گویم
فریدالدین ابوحامدمحمدِ نیشابوری مشهور به شیخ عطار اگرچه بسیار نام آشناست اما چنانکه گفته اند، «زندگی و نیز مرگش اگر اَبَر ابهام نباشدچندان هم روشن نیست.» این نکته آشکار است که او ادیب و شاعری ژرف نگر در سالهای اواخر قرن ششم و ابتدای قرن هفتم هجری در نیشابور بوده که چیرگی او بر ادبیات عرفانی در آثارش نمایان است.
سه ویژگی برجستهٔ عطار؛
۱- فکر و اندیشه را قربانی معیشت نکرد
۲-مرید کسی نبود
۳-مداح و تأیید کنندهٔ سلاطین نشد
عطار آن گونه که محققین و مفسرین آثارش گفته اند در اوایل شغل پدر( عطاری) را پاس داشته و از طریق این شغل که در آن دوره علاوه بر داروسازی شامل معالجهٔ امراض هم بود کسب معاش می کرد. جالب این است که او به شروع نگارش مصیبت نامه (شامل ۷۵۳۹ بیت و۳۴۷ حکایت) و الهی نامه (۶۵۱۱بیت) در داروخانه یعنی محل کارش اشاره می کند و می گوید وجود تعداد زیاد مراجعین مانع فکردن و استخراج نکات دقیق علمی و عرفانی نبوده است.گویی چنانکه دکتر زرین کوب گفت «داروخانه برایش از دربارِ فرمانروایان جالب تر بود»
مصیبت نامه که اندوه جهانَست
الهی نامه که اَسرار عیانَست
به داروخانه کردم هر دو آغاز
چه گویم زود رَستم زین و آن باز
به داروخانه پانصد شخص بودند
که در هر روز نبضم مینمودند
میان آن همه گفت و شنیدم
سخن را بِه از این رویی ندیدم
اگر چه اندک افرادی او را مرید شیخ نجم الدین کبری یا شیخ مجدالدین بغدادی دانسته اند اما اغلب بر این باورند که اندیشهٔ عطار محصول تأملات عمیقش در همان داروخانه است. البته سفرهایش به کوفه، مصر، مکه، هندوستان و… نیز بر وسعت دیدش افزوده است. او آشکارا پختگی دینی خود و مستقل بودنش را هدیهٔ الهی می داند و به قناعت خویش و بسنده کردن به دست رنج افتخارمی کند و در الهی نامه می گوید؛
بحمدالله که در دین بالغَم من
به دنیا از همه کس فارغم من
هر آن چیزی که باید بیش ازآن هست
چرا یازَم بسوی این و آن دست؟
لاجَرَم این استقلال اقتصادی و فکری، چنان حریّت و شهامتی را شکل داد که باعث شد تا عطار به پابوس قدرت مداران نرود. او در منطق الطیر از این که وابستهٔ هیچ سلطانی نیست و چونان رسم جاری مجبور به مدح نا به جایِ هیچ کس نیست ، شُکر گزار پروردگار است؛
شُکر ایزد را که درباری نیَم
بستهٔ هر ناسزاواری نیَم
من ز کس بر دل کجا بَندی نهم
نام هر دون را خداوندی نهم
نه طعام هیچ ظالم خوردهام
نه کتابی را تخلص کردهام
نقد طنز آمیز تبعات قدرت
عطار در مصیبت نامه داستانی را بیان می کند و اعتراض خود را برلبان خردمندی دیوانه می نهد زیرا معتقد است آنها گستاخ و آزاده اند؛
قصهٔ دیوانگان آزادگی است
جمله گستاخی و کار افتادگی است
در مصیبت نامه می گوید: کودکان در کوچه ای در پیِ دیوانه ای افتاده و بر سَر و صورت او سنگ می زدند. دیوانه از دست کودکان فرار کرد و اتفاقاً وارد خانهٔ حاکم شهر شد. دید که سلطان در جایگاهی بلند نشسته و چند نفر در اطرافش مشغولند تا مگس ها را از او دور کنند. حاکم رو به دیوانه کرد و فریاد زد ای بخت برگشته چه کسی به تو اجازه داده اینجا بیایی؟ دیوانه گفت: سر و صورتم از سنگ کودکان خونین شده آمدم تا تو نجاتم دهی! اینک می بینم تو از من ناتوان تری! تو که نمی توانی مگس را از خود دور کنی، چگونه می توانی مرا نجات دهی؟ پس تو براستی سرنگون هستی نه حاکم دارای قدرت!
آن یکی دیوانه را می تاختند
کودکانش سنگ می انداختند
در گریخت او زود در قصر عمید
بود او در صدر آن قصر مشید
دید در پیشش نشسته چند کس
باز می رانند از رویش مگس
بانگ بروی زد عمید از جایگاه
گفت ای مُدبَر که داد اینجات راه
گفت بود از دیده من خون چکان
زآنکه سنگم می زدند این کودکان
آمدم کز کودکان بازم خری
خود تو صدباره زمن عاجز تری
چون تو را در پیش باید چند کس
تا زرویت باز می راند مگس
کودکان را چون ز من داری تو باز ؟
سرنگونی تو به حق نه سرفراز
نظر شما