دَمی با افتادگان آزادهٔ ظهیرالدوله / حبیب الله مستوفی

سرویس کرمانشاه _ استاد حبیب الله مستوفی از چهره های پژوهشگر و صاحب نظر حوزه تاریخ، فرهنگ و فولکلور در منطقه هورامان، در تازه‌ترین مطلب خود به شرح تجربه دیدار از آرامستان معروف ظهیر الدوله تهران و حضور بر مزار شاعران و ادیبان نامدار خفته در این گورستان پرداخته است که در ادامه می‌خوانید:

خبرگزاری کردپرس _ 

ای بسا در گور خفته، خاک وار
به ز صد احیا به نفع و انتشار

تهران در روزهای پایانی بهمن ماه با وجود سرمای محسوس، از فرط آلودگی همچنان نَفَس گیر است و در افق دیدی تیره و تار، همه به تازیانهٔ وارونگی دما عادت کرده اند.

بیست و چهارم بهمن ماه ۱۴۰۳خورشیدی (سالگرد غروب فروغ فرخزاد در سال۱۳۴۵خ) را در میانهٔ دود و دَم تهران، بهانهٔ رفتن به آرامستان ظهیرالدوله در شمال این شهرکردم. با مراجعه به سایت شوربختانه متوجه شدم که تنها در روزهای پنجشنبه باز است و آن هم در بندِ تفکیک جنسیتی ( زنانه- مردانه)!

بعد از ظهر پنجشنبه ۱۴۰۳/۱۱/۲۵خ، ترافیک نسبتاً سنگین خیابان شریعتی به سَمت میدان تجریش و خیابان دربند برایم برعکسِ شهروندان صبور تهرانی خسته کننده است، همه، سواره و پیاده در تکاپو هستند اگرچه جای پای بُهت ناشناسی را در کلیت رفتارها می توان دید. نگران رسیدن خارج از محدودهٔ ساعت بازدید از آرامستان (۴ بعد از ظهر) هستم که در شیب نسبتاً تندی از خیابان دربند تابلوی خیابان ظهیرالدوله در سمت راست نمایان شد و صدای زلالِ راهیابِ مجازی طنین انداز که؛ «شما به مقصد رسیدید»

شَمای ظاهری آرامستان ظهیرالدوله باغی است آرام با وسعتی کم و اینک محصور در میانهٔ آپارتمان‌ها که از چهارسو او را در بَر گرفته اند. درب ورودی چشم نواز است تا وارد باغ می شوی و سنگ قبرها را می بینی، تهران با تمام جلال و جَبَروتش فراموش می شود. تنها در فکر ستاره هایی هستی که در این باغِ غمگین، غمگنانه غروب کرده اند، به قول فروغ در «تولدی دیگر»؛
- یک ستاره ؟
- آری صدها، صدها، اما
همه در آن سوی شبهای محصور
- یک پرنده؟
آری صدها، صدها، اما
همه در خاطره های دور

زمین آرامستان هنوز خیسِ آبِ چشم چند ساعت قبل ابرهای کم باران امسال تهران است سوزِ سرما مانع آب شدن اندک برف های باقی مانده در کناره های دور از تابش مستقیم آفتابِ بعضی سنگ قبرها شده و در پایِ  درختان پَر و بال ریخته، سفیدیَش را به رُخ می کشد.

بر سنگ قبر فروغ دسته گل های تازه ای گذاشته اند و در اطرافش چند زن و مرد جوان (با وجود اعلام رسمی منع جنسیتی بازدید) جمع شده‌اند و گرم گفتگو، بیتی از مولانا برایم تداعی می شود؛

سایه برده او و خاکش سایه مَند
صد هزاران زنده در سایهٔ وَیَند

براستی که فروغ و دیگر بزرگانی که اینک یکتاپیرهن در این باغ خوابیده اند، اگرچه سایهٔ خود را از جهان برچیده و در زیرِ خروارِ خاک آرمیده اند اما چه باک که اینک و تا همیشه بسیاری در زیر سایهٔ سنگین نگاهِ تابیده در آثارشان زنده اند و زندگی خواهند کرد.

صدای گرم ترنم تصنیفی غمگین و دل نواز از سمت شرقی تر باغ گوش را می نوازد و هوش را سوی زبان و زمانهٔ این پُر خروشانِ اینک خاموش می کشاند. کمی بالاتر از مزار فروغ دو یارِ مجلهٔ «دانشکده»، مَلک الشعرای بهار و غلامرضا رشیدیاسمی گوران بالا و پایین یکدیگر، ۷۳ سال است خوابیده اند. بهار که زمانی کنشگریی سیاسی خود را در قاب شعر می‌نشاند و از تهرانیان بواسطه رضایتشان بر استبداد سال های نخست پس از احمد شاه قاجار، تند و تیز گله می کرد و می گفت؛

ای صبا رو به جانب تهران
دوستان را ز من سلام رسان
دوست گفتم ز گفت خود خجلم
دوستی رَخت بست از طهران
همه مانند کبک در دی ماه
کرده سرها به زیر برف نهان
همه بی معنی‌اند و ظاهرساز
همه دل مرده‌اند و چرب‌زبان
دم از ایمان نمی‌زنند الا
اینکه باشد تقیه از ایمان
اتقوا من مواضع التهم است
همه را حرز جان و خطِ اَمان
اتقوا خوانده‌اند ولاتلقوا
همگی از حدیث و از فرقان
گر شوم در بهشت نگذارم
در گشاید به رویتان رضوان

و غلامرضا رشیدِ یاسِمی گوران (۱۲۷۵-۱۳۳۰) نویسنده، مورخ، مترجم و شاعر کُرد که با دید و اندیشه ای بلند پژوهشگرِ کیان گذشته بود و در همان حال فروزندگی امروزین چراغ تعقل را پاس می داشت و می گفت؛

هر رسم که یادگار دیرینهٔ ماست
آن را نتوان مطیع شد بی کم و کاست
آن چیز که با خرَد نمی آید راست
وَر گفتهٔ موبد است نمی باید خواست

در سوی دیگر باغِ سخن سرایان اسیر خاک رهی معیری (۱۲۸۸-۱۳۴۷خ) به گفتهٔ خودش در سینهٔ خاک خفته است؛

الا ای رهگذر کز راهِ یاری
قدم بر تُربَتِ ما می‌گذاری
در اینجا شاعری غمناک خفته است
رهی در سینهٔ این خاک خفته است

سنگ قبر ایرج میرزا پوشیده از برف است و به زحمت می توان عبارت « جلال الملک» را تشخیص داد. در هر گوشه ای گشایش گر زمانه ای  اگر چه بر خاک افتاده اما نشان از آزادگی دارد. همه در دوران خویش شوریدهٔ خرق عادت و اثر گذاری بودند.

قمر الملوک وزیری، ابوالحسن خان صبا،مرتضی محجوبی، روح الله خالقی داریوش رفیعی و حسین تهرانی را که چنین خوش آرمیده اند، می توان به تعبیر سعدی افتادگان آزاده‌ای نامید که اگر زمانی با جهلِ زمانهٔ خویش در جنگ بودند اما اینک افتاده اند و کس نه تنها به جنگشان نمی آید حتی بر بالینشان هم قدمی نمی نهد.

سعدی افتاده‌ایست آزاده
کس نیاید به جنگ افتاده

ابرهای تیره آسمان این بخش از تهران را پوشانده، هوا روبه تاریکی می رود و ساعت بازدید رو به پایان است تا چه کسانی و در کدام زمان دیگرگون؟ با این جاودانگان دردِ دل کنند؟! آرامستان را به ساکنانش می سپارم و در همان حال بیتی از حافظ را به یاد می آورم؛

در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری زکجا می بینم

تهران- بهمن ماه ۱۴۰۳خورشیدی

کد خبر 2781264

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha